زندگی به سبک سعدی همان زندگی آرمان شهری است

 اسماعیل آذر گفت: حرف‌هایی که سعدی می‌زند و شیوه زندگی سعدی که از طریق کالبد گلستان و بوستان دمیده می‌شود، همان زندگی آرمان شهری انسان است.

خبرگزاری فارس: زندگی به سبک سعدی همان زندگی آرمان شهری است

 روز اول اردیبهشت روز گرامیداشت شیخ اجل سعدی نامگذاری شده است. سعدی را علاوه بر غزلیات شور انگیزیش با بوستان و گلستانش می‌شناسند که سعدی در آنها با ظرافت و زیبایی به روایت حکایت‌های شیرینی می‌پردازد. سعدی با حکایات و آثارش ماندگار شده و از زمانی که سعدی این حکایت را نوشته، این حکایات شاهد مثال بسیاری از سخنان بوده که باعث درک و فهم بیشتر مطالب و شیرین سخن شدن راوی می‌شود. به همین مناسبت سراغ دکتر اسماعیل آذر رفتیم تا با او از راز ماندگاری حکایت‌های سعدی در گلستان و بوستان بگوییم و از این استاد ادبیات فارسی بپرسیم زندگی امروز با حکایات سعدی و زندگی با سبک زندگی سعدی به چه صورت خواهد شد. آذر با آوردن شاهد مثال‌هایی از حکایات سعدی بر شیرین‌تر شدن این گفت‌وگو افزود. که مخاطبان و دوستداران شعر و ادب فارسی را به خواندن این مصاحبه دعوت می‌کنیم:

 

از نظر شما ‌راز ماندگاری حکایت‌های سعدی چیست که اکنون پس از گذشت سال‌ها هنوز حکایات او ماندگار است بارها خوانده و نقل می‌شود؟

در این زمینه ما باید به دو اثر سعدی توجه کنیم، گلستان و بوستان، گلستان وظیفه‌اش این است که رابطه انسان با انسان را تلفیق و تضمین و تعریف می‌کند و بوستان انسان را تلطیف می‌کند تا راه او را به آسمان باز کند. شاید بتوان به اختصار این دو سخن را دو وظیفه پیرامون گلستان و بوستان دانست. سعدی شاگرد مدرسه نظامیه بوده است. در مدرسه نظامیه وعظ رواج داشته و تدریس و تعلیم از طریق وعظ صورت می‌پذیرفته است. حتی جامی و رشید‌الدین وطواط نیز در قرن‌های مربوط به خود شاگردان مدرسه نظامیه بوده‌اند از این سبک تدریس این مدرسه بی‌نصیب نمانده‌اند.

طبعا سخن سعدی بوی وعظ را می‌دهد چه در گلستان و چه در بوستان. شیوه حکایت‌پردازی سعدی در گلستان را فعلا فرو می‌نهیم و سراغ بوستان می‌رویم چون بوستان داستان‌هایش منظم‌تر از گلستان است. در غرب اصولا مکتوب خوب را مکتوبی را می‌دانند که از 3 بخش تشکیل شده باشد. بخش نخست بخش معرفی، بخش دوم بدنه داستان، حکایت یا موضوع و بخش سوم نتیجه‌گیری است یعنی هر متنی سه بخش introduction،main body، conclasion، دارد. سعدی در حکایت خود دقیقا این 3 اصل را رعایت کرده است. یعنی نخست موضوع را معرفی می‌کند که در زبان فارسی به آن براعت استهلال می‌گویند. سپس بدنه داستان و حکایت خود را بیان می‌دارد و در فرجام نتیجه می‌گیرد.

 

* تلطیف روح انسان در حکایات سعدی

من در اینجا مثل می‌زنم تا خوانندگان عزیز را با سخنم آشنا‌تر کنم. خوش‌تر‌ است یک حکایت متضمن دوبیت را به عنوان نمونه بیاورم چون ما در غرب یا نداریم یا بسیار کم به مضمون‌هایی برمی‌خوریم که شعری به گنجایش دوبیت، متضمن یک داستان بزرگ و عارفانه باشد اما نمونه‌ای که عرض کردم این است:

یکی خار پای یتیمی بکند

به خواب اندرش دید صبر خجند

همی گفت و در روضه‌ها می‌چمید

کز آن خاز بر من چه گل‌ها دمید

در مصراع اول معرفی حکایت است و می‌خواهد بگوید حکایت پیرامون یتیم و خار است. مصراع دوم از بیت اول و مصراع اول از بیت دوم بدنه حکایت را تشکیل می‌دهند و در فرجام نتیجه می‌گیرد که به خاطر آن خاری که از پای یتیمی بیرون آورد، خدا در پاداش آن کار همه بهشت را به او اعطا فرمود. این یک حکایت است. حکایت‌های دیگری که در بوستان است، اصولا روح انسان را تلطیف می‌کند.

مثال دیگر: مرد وارد خانه می‌شود، زن با پرخاشگری فراوان می‌گوید دیگر از بقال کوی چیزی نخر که گندم نمای جو فروش است. چنین است و چنان است و در مذمت بقال کوی با او سخن می‌‌گوید. شوی حرف‌های او را گوش می‌دهد و بعد سعدی این عبارت را در قالب یک مصراع از زبان آن مرد می‌گوید:

به امید ما کلبه اینجا گرفت

یعنی این بقال به امید اینکه ما ازش خرید کنیم مغازه‌اش را اینجا باز کرده و به حکم انسانیت باید از او خرید کنیم و شما هر داستانی که در بوستان مراجعه می‌کنید می‌توانید چنین ساختاری را مشاهده کنید.

 

* سعدی در مرکز سخنش انسان را به خدا می‌رساند

در این باره مثال دیگری می‌زنم:

شبی دود خلق آتشی برفروخت

شنیدم که بغداد نیمی بسوخت

یکی شکر گفتی در آن خاک و دود

که دکان ما را گزندی نبود

جهاندیده‌ای گفتش ای بوالهوس

تو را غم خویشتن بود و پس؟

پسندی که شهری بسوزد به نار

اگر چه سرایت بود بر کنار

داستان این است که شخصی شکر می‌کرد اگر همه بغداد آتش گرفت، خدا شکر به مغازه ما خسارتی نرسید. یک آدم فهمیده‌ای گفت تو دلت می‌آید که مغازه‌ها و خانه‌های همه بسوزد و تو خوشحال باشی که خانه تو سوخته نشده است. این درست است؟

این تفکر را شما فراوان در آثار سعدی خاصه در بوستان مشاهده می‌کنید و یکی از ویژگی‌هایی است که سعدی را به شهرت رساند و حتی این شهرت در ادبیات غرب هم فراگیر شد. اولین بار در فرانسه‌ در سال 1716 میلادی آندره دوریه گلستان سعدی را ترجمه کرد و خیلی زود هم دنیای آن روز را اشغال کرد. سعدی همه دنیای آن روز را اشغال کرد و توانست برای خودش جا باز کند. چرا؟ چون سعدی به زبان انسان صحبت می‌کرد و سخنش بازگو کننده دردهای انسان بود و دوم اینکه سعدی حرف‌هایی را می‌زد که نه مربوط به قبیله خاصی است و نه مربوط به کشور خاصی است یعنی سخن سعدی یک سخن اومنیستی بود. ما سعدی را به عنوان یک شاعر مسلمان اومانیست می‌شناسیم. منتها اومانیست سعدی با اومانیست اروپا فرق دارد و فرقش در این است که اومانیست سعدی انسان را به سعادت می‌رساند چون در مرکز سخنش انسان را به خدا می‌رساند.

 

 می‌خواهیم سخن را از حکایات سعدی به این سمت و سو ببریم که ما از حکایات سعدی به سبک زندگی خاصی می‌رسیم؟

سعدی حکایت‌هایش سبک زندگی نیست خود زندگی است سخن سعدی مربوط به زمان و مکان خاصی نیست اگر بود تاکنون این سخن مرده بود. سخن شکسپیر و حافظ و سعدی مانده است، چون این سخنان سخن بشریت است و در تمام فصول و در تمام طول تاریخ جاری و ساری است.

 

*زندگی به سبک سعدی یعنی زندگی با مروت و عدالت

 

اگر شما بخواهید زندگی به سبک سعدی را  که در حکایاتش آمده توصیف کنید یا وصف زندگی‌ای که سعدی بوستان معرفی کرده را برایمان بگویید این سبک زندگی را چه طور وصف می‌کنید؟

زندگی که سعدی در گلستان و بوستان کتابش را گشوده این است که انسان‌ها با وفق و مدارا کنار هم زندگی کنند نسبت به هم مرودت و عدالت را رعایت کنند. زندگی به سبک سعدی  را با مثالی از سعدی تشریح می‌کنم:

یکی بربطی در بغل داشت مست

به شب بر سر پارسایی شکست

چو روز آمد نیک مرد سلیم

بر سنگ دل برد یک مشت سیم

که دوشینه مغرور بودی و مست

تو را و مرا بر بط و سر شکست

مرا به شد آن زخم و برخاست بیم

تو را به نخواهد شد الا به سیم

داستان این است که شب، یک مست، سازش را بر سر پارسایی می‌شکند. فردا پارسا مبلغی پول به این مست می‌دهد و می‌گوید تو دیشب مغرور بودی و مست. سر من شکست و زخمش خوب شد ولی این پول را بگیر و برو سازت را که با آن کار می‌کنی تعمیر کن. ساز تو فقط با این پول درست می‌شود. این شیوه مردان خداست. شیوه ابدال است. شیوه کسانی است که روح متعالی دارند. افراد حقیر که چنین کاری نمی‌کنند. سعدی یک روح بزرگ را در وجود انسان می‌دمد و انسان را بزرگوار بار می‌آورد. طبعا انسانی که بزرگوار بارآمد به حقارت‌های زندگی خیلی توجه نمی‌کند.

 

*زندگی به سبک سعدی همان زندگی آرمان شهری است

رابطه حکایات سعدی با زندگی امروز ما چیست؟ به اندازه کافی در زندگی مردم ما آمده یا خیر و اگر وارد شود چه مشکلاتی را می‌تواند از زندگی ما حل کند؟

من یک مثل می‌زنم چون از راه تمثیل بهتر سخن دانسته می‌شود می‌دانید که تئاتر شکسپیر همیشه در استردفورد انگلیس روی صحنه است. یک روز دو بانویی که از تئاتر بیرون می‌آمدند یکی از این دو نفر به دیگری می‌گوید شکسپیر حرف‌های تازه و جدیدی نمی‌زند اما نمی‌دانست حرف‌هایی که مردم می‌زنند همین حرف‌هایی است که شکسپیر می‌گوید. حرف‌هایی که سعدی می‌زند و شیوه زندگی سعدی که از طریق کالبد گلستان و بوستان دمیده می‌شود، همان زندگی آرمان شهری انسان است. همان زندگی است که همه ما تلاش می‌کنیم به آن زندگی خودمان برسانیم. سعدی همه این تفکرات را در یک بیت بیان می‌کند. این بیت در حقیقت تفکر سعدی نیست تفکر ادبیات جهانی است ولی ابرازش از سعدی است:

دو چیز حاصل عمر است نام نیک و صواب

چو زین دو درگذری کل من علیها فان

این حاصل تفکر سعدی است در زندگی امروز و دیروز و فردای بشر.

 

---------------------------------------------------------

گفت‌وگو و تنظیم: مهناز سعیدحسینی(فارس)

---------------------------------------------------------