واسوخت در لغت و زبان فارسي زبانان هند هر گونه روي برگرداندن از كسي و در اصطلاح اعراض كردن و ترك كردن معشوق از سوي عاشق را گويند.

معمولا در بررسي شعر مقارن دوره صفويه كه از مكتب وقوع سخن به ميان مي آيد از وحشي بافقي به نام كسي كه به اين شيوه (واسوخت) توجه داشته است ياد مي شود و غزل اين شاعر شوريده با مطلع:

ما چون ز دري پاي كشيديم كشديم  كشيديم        

       اميد ز هر كس كه بريديدم بريديم

 را نمونه مي آورند.

بررسي استادان ادبيات نشان مي دهد اين شيوه روي برگرداندن از معشوق و او را به جدايي تهديد كردن و حتي اين تهديد را عملي كردن در همه دوره هاي شعر فارسي از تغزل هاي فرخي سيستاني و هم روزگارانش به بعد وجود داشته است كه به دليل بسامدي اندك چندان مورد توجه نبوده است و حتي گفته شده است كه توجه وحشي به اين شيوه به علت در بن بست قرار گرفتن شعر عاشقانه پس از سعدي و حافظ بوده است كه شاعر به دنبال معنا و مضموني تازه بوده است.

به هر روي بررسي ما نشان مي دهد كه در غزل عاشقانه سعدي واسوخت و درشت گويي به معشوق و او را سرزنش  و تهديد كردن و جود دارد و حتي بسامد آن شايان توجه است.

مي دانيم كه انوري در قرن ششم از كساني است كه شيوه غزلسرايي اش مورد توجه سعدي واقع مي شود و از اين جهت سعدي را پيرو عشق سرايي هاي انوري دانسته اند و او هر چند به صورت ابتدايي و نه آن چنان پخته و منسجم(در مقايسه با غزل سعدي) به رفتارهاي عاشقانه و از جمله واسوخت توجه كرده است.

در غزل سعدي عشق با همه زيبايي ها و فراز و نشيب هايش مورد توجه واقع شده است و هنرورزي سعدي تا آنجاست كه كسي در اين زمينه به پاي او نمي رسد .طبيعي است كه وقتي از يك روابط گسترده بر پايه احساس و دوستي ميان دو نفر سخن رانده مي شود  نميتوان وجود حتي كمترين حد شكوه و گله را كه لازمه و پيوست هر گونه رابطه انساني است انكار كرد.

سعدي با همه ستايش هاي بي نظيري كه از معشوق دارد و تاكيد مي كند كه :

ندانمت به حقيقت كه در جهان به كه ماني  

   جهان و هر چه در او هست صورت اند و تو جاني

و افتخارش اين است كه:

تا عهد تو در بستم عهد همه بشكستم      

   بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها

اما گاهي در مقام و موقعيتي قرار مي گيرد يا معشوق او را در وضعيتي قرار مي دهد كه مجبور مي شود سرزنش آلود بگويد:

گرفتم آتش پنهان خبر نمي داري    

  نگاه مي نكني آب چشم پيدا را ؟

و يا اين گونه خود را دلداري دهد:

سعديا گر همتي داري منال از جور يار    

 تا جهان بوده است جور يار بر يار آمده است

لحن گله‌آلود سعدي گاهي تند تر هم مي شود تا آنجا كه به معشوق مي گويد تو اگر ما هم نخواهيم نمي تواني خود را پنهان كني و هر طور باشد خود را به ديد كسان مي آوري پس حالا كه اين گونه است با ما بيگانگي مكن زيرا هر چه باشد در آفرينش يكي مانند ما بيش نيستي:

تو با اين حسن نتواني كه روي از خلق در پوشي

   كه همچون آفتاب از جام و حور از جامه پيدايي

گرفتم سرو آزادي نه از ماء‌ مهين(معين) زادي ؟!        

      مكن بيگانگي با ما چو دانستي كه از مايي

نمونه ديگر سرزنش هاي سعدي نسبت به معشوق در قطعه اي است كه در زمره غزليات آمده است و رديف: ما نيز هم بد نيستيم دارد:

گفتي به رنگ من گلي هرگز نبيند بلبلي        

        آري نكو گفتي ولي ما نيز هم بد نيستيم

تا چند گويي ما و بس كوته كن اي رعنا و بس

        نه خود تويي زيبا و بس ما نيز هم بد نيستيم

اوج اين لحن خاص سعدي در غزلي جنسي يا اروتيك است با مطلع:

اي لعبت خندان لب لعلت كه مزيده است ؟!  

       وي باغ لطافت به رويت كه گزيده است‌‌ ؟!

كه دوستان متن كامل آن را در كليات سعدي خواهند ديد.

با اين وجود نتيجه مي گيريم كه واسوخت پيش از وحشي بافقي در سعدي اوج و ارجي داشته است و بي ترديد وحشي به اين شيوه سعدي در غزل چشم داشته است.

 دكترمدرس زاده