روز حافظ
واکاوی زبانشناسانه تاثیر قرآن بر حافظ
حافظ آنگونه که میاندیشیده، سخن گفته است. دغدغهی او مضمونپردازی به شبک و سیاقی است که قرآن در آن دیده شده باشد.
آنچه تاکنون درباره حافظ خوانده و شنیدهایم این است که «قبول خاطر و لطفسخن» را از خدا دارد و کلامش نیمی با مفاهیم زمینی و نیم دیگر با مفاهیمی فرازمینی پیوند دارد. اما مسأله اینجاست که آنچه لطف سخن حافظ را به دل ما بیش از دیگر شاعران میرساند اعجازی است که در کلام حافظ نهفته است و اعتبار این اعجاز کلام خداست که در دل او نشسته است.
و البته این برای استدلال کافی نیست و میتوان آن را گزارهای انشایی دانست که ما یا به خاطر تکرار تاریخی و یا به خاطر تعصب آن را به کار میبریم؛ پس برای گریز از این شبهه باید دلیل بیاوریم و اثبات منطقی کنیم. آنچه میتواند اثباتی بر این ادله باشد؛ استدلالات زبانشناسی است که رهیافتی برای شناخت معناست.
به دیگر معنا؛ زبان آن کلماتی است که ما در ذهن داریم و با جمعآوری آنها فکر میکنیم؛ تصمیم بگیریم؛ برنامهریزی کنیم و ... ؛ و البته هر کاری که ما میکنیم و هر برنامهای که میریزیم به میزان کسب تجربهی ما و جمع کردن واژه از این رهگذر مربوط است. اگر در دنیا عبادت زیاد کردهباشیم دایره واژگانی ما در این بخش بیشتر است پس وقتی میخواهیم در مورد هر اتفاقی حرف بزنیم با آن کلمات بازتاب ذهنیمان را بیان میکنیم؛ قسعلیهذا سایر موارد.
با این اوصاف ذهن؛ عمل نوشتن را هم مدیریت میکند. اما نوشتار کمی متفاوت از آنی است که در ذهن برنامهریزی میشود (و همیشه هر آنچه که فکر میکنیم عملی نمیکنیم و نمیشود). همیشه ممکن است بین آن تعداد کلماتی که در ذهن به صورت بالقوه وجود دارد و میتوان آن را برای بیان برخی معانی یا مفاهیم و مضامین استفاده کرد با آن تعداد کلماتی که به نوشتار در میآید و بالفعل میشود تفاوت زیادی باشد. شما میخواهید مضمونی را بگویید؛ اما در آن زمان کلمات خاص آن مضمون به زبان و نوشتار شما نمیآید؛ اصطلاحاً «نوک زبانتان» است اما نمیآید.
اما حافظ از آن دست شاعرانی است که در اغلب موارد آن دایره کلماتی که در ذهن دارد به راحتی بر زبان و نوشتار هم میآورد و از همین روست که اثر او بیهمتاست. اما چگونه میشود از زبان شعر به این نتیجه رسید که شاعر چه گرایشی از درون به چه آموزهای دارد.
«ذهن، تا در قالب زبان، عینیت نیابد قابل دسترسی نیست. زبان نیز، جدا از بازنمود ذهنیاش تحققی بهسامان نمییابد؛ بنابراین وجود نوعی رابطه میان ویژگیهای ذاتی ذهن با زبان کاملاً بدیهی است [...] (اما ارتباط دیگری هم بین زبان و تفکر وجود دارد) زبان و تفکر هر دو بر فرایند پیچیدهای متکی هستند که محصول شبکۀ ظریف پیوندهای عصبی قشر خاکستری مغز است. آنچه مسلم است زبان و تفکر درهمکاری با یکدیگر امکان شکلگیری فرایندهای عالی ذهنی را فراهم میآورند و محصول این فرایندها علم، فلسفه، هنر، ادبیات و هر نوع اندیشۀ قابل انتقال به نسلهای بعدی جماعات انسانی است.» (وزیرنیا، سیما(1379). زبانشناخت، تهران: قطره)
«سوسور (F.De 1857-1913.saussure)، (زبانشناس سوئیسی یکی از نخستین کسانی است که بر اهمیت نشانهشناسی تاکید کرد. از نظر او زبان مجموعهای از نشانههاست که مردم همزبان به کار میبرند. تنها کتاب او درسهایی درباره زبانشناسی همگانی است که سه سال پس از مرگش منتشر شد) نیز رابطه «لفظ» و «معنا» را به مثابه دو طرف یک ورق کاغذ میداند. وی شکل نوشتاری و گفتاری واژه را دال و مفهوم و مصداق آن را مدلول مینامد. » (علیپور، مصطفی(1384). ساختار و زبان شعر امروز: پژوهشی در واژگان و ساخت زبان شعر معاصر. تهران: فردوسی)
علاوه بر اینها زبانشناسان بسیاری در باب رابطۀ زبان و تفکر (ذهن) اظهار نظر کردهاند که به جهت شناخت عمق توجه حافظ به قرآن در حوزه واژگان شایسته است به برخی نظرات زبانشناسان در این حوزه اشاره شود. نوام چامسکی( Noam , Chomsky) «زبان را نه وسیلهای برای ارتباط ، بلکه ابزاری برای تفکر و آئینۀ ذهن آدمی و در نتیجه دریچهای برای راه بردن به جنبههایی از ویژگیهای ذاتی ذهن آدمی است.» (مهاجر، مهران و نبوی، محمد (1376). به سوی زبانشناسی شعر: رهیافتی نقشگرا. تهران: مرکز )
ویلهم هومبولت(Wilhelmvon , Humboldt) نیز میگوید: «هر زبانی حاصل گذشتۀ خودش است؛... و نیز معتقد است فکر و بینش را تنها از طریق زبان میتوان تحدید کرد و مشخص ساخت و منتقل نمود، فکر و زبان متکی به همند و جدایی ناپذیرند (روبینز، آر. اچ (1382). تاریخ مختصر زبانشناسی، ترجمه: حقشناس، علیمحمد. تهران: ماد)
با توجه به این نظریات در مییابیم که «زبان وسیلهای برای بازنمایی جهان بیرون و درون آدمی است. اما برای آنکه جهان در زبان بازبتابد به صورتهای گوناگونی برش میخورد. در نتیجه تجربهها و تصویرهایی که ما از پیوستار جهان پیرامون و جهان ذهنی و خیالین خود داریم، بهواسطۀ زبان مقولهبندی میشوند، به صورت مفاهیم درمیآیند، رمزگذاری و بیان میشوند.» (مهاجر، مهران و نبوی، محمد (1376). به سوی زبانشناسی شعر: رهیافتی نقشگرا. تهران: مرکز)
و به تبع همین رمزگذاریهاست که زبان را برگرفته از فرهنگ میدانند. به بیان کلیتر «زبان آئینۀ فرهنگ (culture) مردمی است که به آن زبان تکلم میکنند. به عبارت دیگر واژگان زبان فهرستی است از نامهایی که مردم یک جامعه به اشیاء، وقایع، پدیدهها، افکار و تجارب خود از جهان فیزیکی بیرون نهادهاند [...] فرهنگ هر جامعه از دو دسته پدیده تشکیل شده است: پدیدههای مادی و پدیدههای غیرمادی. وسایلی که مردم جامعه با آن معیشت خود را اداره میکنند، عناصر مادی جامعه را تشکیل میدهند، ولی ارزشهای اجتماعی، نگرشها، افکار، جهانبینیها و امثال آن از نوع عناصر غیر مادی جامعه هستند. عناصر مادی و غیر مادی به روی هم فرهنگ یک جامعه را تشکیل میدهند... واژگان زبان قرینۀ تقریبی عناصر فرهنگی جامعه است. وقتی پدیدهای در جامعه نباشد، واژۀ آن هم در واژگان زبان موجود نیست، وقتی آن پدیده خلق شد، واژه آن هم خلق میشود، و وقتی از بین رفت واژه آن هم به تدریج میمیرد. »( باطنی، محمد رضا (1373). زبان و تفکر. تهران: فرهنگ معاصر)
با ذکر این نمونهها به عنوان مصادیق استدلالی باید گفت حافظ آنگونه که میاندیشیده، سخن گفته است. دغدغهی او مضمونپردازی به شبک و سیاقی است که قرآن در آن دیده شده باشد. آوردن کلماتی مانند: آدم، آخرت، آصف، آیت، احرام، ارم، ارنی، ازلی، استخاره، اسلام، اسم اعظم، الست، العباد، الغفور، الغنی، الله، امانت، ایمان، استغفرالله، الحکملله، المنهلله، اللهاکبر، امالخبائث، بالله، بهحمدالله، بولهب، تبارکالله، تقوی، توبه، ثاقب، حج، حلال، حمد، حرام، خاتم، داوود، دوزخ، دین، رحمت، رحمان، روزه، زکات، شفاعت، شرع، شداد، یوسف، سامری، ید بیضا، مسجد، ورع، وقف، ولی، هادی، منافق، موسی، مسیحا، محراب، کعبه، لحد، فطرت، قبله، یوسف، روحالقدس، روحالامین، شفاعت، هدایت، وانیکاد، کفر، کشتی نوح، مریم، مذهب، لایزالی، غیب، قدر، یمانی، مصلی، معجزه، منافق، هدهد و ... نشان از این دارد که حافظ در ذهنش چه میگذشته است. حافظ به شیوههای گوناگونی از نظر صنایع ادبی؛ نگاه خود را به جهان - که نگاهی ایمانی و از منظر قرآن است – نشان میدهد؛ شیوه اقتباس (زمانی که هم بخشی از آیه یا حدیث را بیتغییر در نثر یا شعر بیاورند و هم اشاره نکنند این عبارت از کجا اخذ شده است)، عقد (در صنعت عقد، قطعهای منثور به نظم در میآید، البته نباید نص آیه یا نقل آن در شعر بیاید)، مراعاتالنظیر، ارسالالمثل، براعت استهلال، و در آخر تلمیح؛ و در همین راستاست که میگوییم ذهن و زبان و نوشتار حافظ با قرآن بوده است که هر جا سخن از ادب عرفانی و غزلهای عارفانه و عاشقانه است؛ ذکری از حافظ می اوریم و حتی در کارهایمان به او فال میزنیم.
منبع خ.فارس