- متولد سال ۱۳۱۵ ملاير
- فارغ التحصيل رشته «ادبيات فارسى» دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۷
- دريافت مدرك M.A از دانشگاه لندن در رشته «فرهنگ و زبان هاى باستانى ايران» در سال ۱۳۴۳
- گذراندن رساله دكتراى رشته «فرهنگ و زبان هاى باستانى» در دانشگاه تهران ۱۳۴۴-۱۳۴۳
- ورود به «بنياد فرهنگ ايران» به رياست دكتر «پرويز ناتل خانلرى» در سال ۱۳۴۴
- مديريت «پژوهشكده فرهنگ ايران» و تدريس در آن
- تدريس در دانشگاه تهران باعنوان استاديار، دانشيار و استاد ۱۳۸۱-۱۳۴۷
- تأليف بيست كتاب در زمينه دستور زبان فارسى، تاريخ زبان و زبان هاى باستانى كه ازجمله آنها مى توان به «دستورتاريخى زبان فارسى»، «شعر در ايران پيش از اسلام»، «تاريخ زبان فارسى»، «تحول معنى واژه در زبان فارسى»، «ريشه شناسى»، «درباره زبان آسى»، «راهنماى زبان هاى باستانى»، «دين ها و كيش هاى ايرانى» و... اشاره كرد.
- از دكتر ابوالقاسمى مقالات زيادى نيز در مجلات مختلف به چاپ رسيده است.

استاد دانشمند دكتر محسن‌ ابوالقاسمي‌ يكي‌ از آن‌ دانش‌آموختگان‌ در انگلستان‌ بود كه‌ در بازگشت‌ به‌ ايران‌، همكاري‌ پژوهشي‌ خود را با بنياد فرهنگ‌ ايران‌ آغاز كرد و همكاري‌ آموزشي‌ را با گروه‌ زبان‌شناسي‌ عمومي‌ و زبان‌هاي‌ باستاني‌ در دانشكدة‌ ادبيات‌ دانشگاه‌ تهران‌. وي‌ در طول‌ سي‌ سال‌ فعاليت‌ آموزشي‌ و پژوهشي‌ خود، دانشجويان‌ بسيار پرورده‌ و آثار ارزنده‌اي‌ به‌ يادگار گذاشته‌ است‌، آغازگر شيوه‌هاي‌ جديد آموزش‌ در اين‌ رشته‌ بوده‌ است‌ و تأثير ماندگاري‌ در روند آموزش‌ زبان‌هاي‌ باستاني‌ و همچنين‌ دستور زبان‌ فارسي‌ در ايران‌ داشته‌ است‌.
گفت‌وگوي‌ حاضر با حضور دكتر محمدتقي‌ راشد محصل‌، سيروس‌ نصرالله‌زاده‌ و عسكر براي‌ انجام‌ شده‌ است‌ كه‌ در اختيار شماست‌.
آقاي‌ دكتر اگر مايليد ابتدا از خودتان‌ و تحصيلات‌تان‌ بگوييد؟
ابوالقاسمي‌: متولد 1315ش‌ هستم‌. دوران‌ دبستان‌ را در ملاير گذراندم‌. اول‌ در تهران‌ بوديم‌. تابستان‌ 1320ش‌ به‌ ملاير رفتيم‌؛ بعد از تعطيلات‌ پاي‌ جنگ‌ جهاني‌ دوم‌ به‌ ايران‌ هم‌ آمد. همانجا مانديم‌ و دبستان‌ را آنجا خواندم‌. سال‌ 1328ش‌ از ملاير به‌ تهران‌ آمديم‌؛ از طريق‌ اراك‌ به‌ تهران‌ آمديم‌. آن‌ موقع‌ جاده‌ها خاكي‌ بودند و 24 ساعت‌ طول‌ كشيد تا به‌ تهران‌ رسيديم‌. تازه‌ ششم‌ ابتدايي‌ را تمام‌ كرده‌ بودم‌. دبيرستان‌ را هم‌ در تهران‌ گذراندم‌.
خرداد 1334 ش‌ از دارالفنون‌ ديپلم‌ ادبي‌ گرفتم‌. همان‌ سال‌ هم‌ وارد دانشگاه‌ شدم‌. زماني‌ كه‌ وارد دبيرستان‌ شدم‌ دوره‌اي‌ بود كه‌ از فرانسه‌ خواندن‌ وارد انگليسي‌ خواندن‌ شده‌ بودند. مدير مدرسه‌ آدم‌ خيلي‌ خوبي‌ بود، در موقع‌ ثبت‌نام‌ به‌ من‌ گفت‌: اگر بخواهي‌ فرانسه‌ بخواني‌ مي‌پذيرم‌؛ ولي‌ اگر انگليسي‌ بخواهي‌ بخواني‌ جا نداريم‌. يك‌ سال‌ فرانسه‌ خواندم‌، ولي‌ معلم‌ فرانسه‌ كم‌ بود، گاهي‌ مي‌آمد و گاهي‌ نه‌؛ و به‌ اين‌ دليل‌ كساني‌ كه‌ فرانسه‌ مي‌خواندند ميان‌ كساني‌ كه‌ انگليسي‌ مي‌خواندند تقسيم‌ شدند.
سال‌ 1333ش‌ دبيرستان‌ را تمام‌ كردم‌. آن‌ زمان‌ فقط‌ ديپلم‌ علمي‌ بود. در سال‌ ششم‌ رشته‌ها مشخص‌ مي‌شد. سال‌ ششم‌ را در دارالفنون‌ رشتة‌ ادبي‌ خواندم‌. در اين‌ دوره‌ وضع‌ و ثباتي‌ نبود؛ دورة‌ دكتر مصدق‌ بود و به‌ قول‌ توده‌اي‌ها «دورة‌ پتويي‌». در مدارس‌ هم‌ بعضي‌ معلم‌ها توده‌اي‌ بودند و بعضي‌ ضد آن‌. دانش‌آموزاني‌ كه‌ ضد معلم‌ توده‌اي‌ بودند، شورش‌ مي‌كردند و سر كلاس‌ آن‌ معلم‌ نمي‌رفتند و همه‌اش‌ اعتصاب‌ بود. سال‌ چهارم‌ بوديم‌ كه‌ دكتر آذر وزير فرهنگ‌ شد. قبل‌ از آن‌ در امتحان‌ نهايي‌ همة‌ بچه‌ها كتاب‌ مي‌بردند و رونويسي‌ مي‌كردند. دكتر آذر كه‌ وزير شد، سخت‌گيري‌ كرد. خرداد 1332 ش‌ امتحان‌ سخت‌ و شديدي‌ برگزار كرد و اجازة‌ تقلب‌ به‌ هيچ‌كس‌ نداد، تا جايي‌ كه‌ در يك‌ دبيرستان‌ همة‌ داوطلبان‌ رد شدند. قبل‌ از دكتر آذر ديپلم‌دارها را «ديپلم‌ نفتي‌» مي‌گفتند. بعد از دكتر آذر، باز هم‌ اين‌ سختگيري‌ها ادامه‌ يافت‌ و كم‌كم‌ شكل‌ و بنيادي‌ گرفت‌ و بهتر شد.

راشدمحصل‌: اگر سال‌ ششم‌ داشتند، ديپلم‌ كامل‌ مي‌گفتند، چون‌ بعضي‌ از شهرستان‌ها سال‌ ششم‌ را نداشتند و مي‌بايد به‌ شهرهاي‌ بزرگ‌تر يا تهران‌ مي‌آمدند. مثلاً در بيرجند سال‌ ششم‌ را داشتند كه‌ همه‌ به‌ بيرجند مي‌آمدند و زماني‌ هم‌ كه‌ بيرجند نداشت‌ به‌ مشهد مي‌رفتند.

همكلاسي‌هاي‌ شما چه‌ كساني‌ بودند؟
ابوالقاسمي‌: در تمام‌ دورة‌ دبيرستان‌ با دكتر ناصر تكميل‌ همايون‌ هم‌شاگردي‌ بوديم‌.

درسشان‌ خوب‌ بود؟!
ابوالقاسمي‌: بله‌ خوب‌ درس‌ مي‌خواندند.
راشد محصل‌: آيا در دبيرستان‌ها بين‌ دانش‌آموزان‌ برخورد سياسي‌ وجود داشت‌؟

ابوالقاسمي‌: بله‌ بود، بعضي‌ جاها زياد بود، اما در دبيرستان‌ ما كمتر بود. مدير خوبي‌ داشتيم‌ به‌ نام‌، وخشورزاد، كه‌ سياستمدار خوبي‌ هم‌ بود. به‌ گونه‌اي‌ رفتار مي‌كرد، هم‌ با معلم‌ها و هم‌ با دانش‌آموزان‌، كه‌ اعتصاب‌ خيلي‌ كم‌ بود و دانش‌آموزان‌ هم‌ با هم‌ تقريباً خوب‌ بودند. بعد از ما، يكسالي‌ مدير بود تا وقتي‌ جعفري‌ وزير فرهنگ‌ شد، اين‌ مدير را عوض‌ كرد.
سال‌ ششم‌ در دارالفنون‌ با رضا مستوفيِ باستان‌شناس‌ همكلاس‌ بودم‌ و هرمز ميلانيانِ زبان‌شناس‌، و فريدون‌ تنكابنيِ نويسنده‌ ــ كه‌ كتاب‌ طنز يادداشتهاي‌ شهر شلوغ‌ را نوشته‌ است‌. او در اين‌ كتاب‌ نوشته‌ بود: بدترين‌ روزها و سپس‌ سه‌ نقطه‌ گذاشته‌ بود، يا بدترين‌ آدم‌، باز سه‌ نقطه‌، و وقتي‌ اجازة‌ چاپ‌ گرفت‌ براي‌ آن‌ غلطنامه‌اي‌ درست‌ كرد و به‌ جاي‌ نقطه‌چين‌ مثلاً نوشته‌ بود: چهارم‌ آبان‌ و غيره‌. چند سالي‌ زندان‌ بود و جزو حزب‌ توده‌ بود و پس‌ از انقلاب‌ به‌ آلمان‌ رفت‌. معلم‌ها هم‌، يكي‌ آل‌ ابراهيم‌ بود كه‌ عربي‌ درس‌ مي‌داد، معلم‌ تاريخ‌ ادبيات‌ منوچهر آدميت‌، و معلم‌ تاريخ‌ علي‌اصغر شميم‌ بود كه‌ بعداً به‌ دانشگاه‌ رفت‌.

كجاي‌ تهران‌ ساكن‌ بوديد؟
ابوالقاسمي‌: از ملاير كه‌ آمديم‌، سه‌ راه‌ طرشت‌ نزديك‌ باغشاه‌ و ميدان‌ رشديه‌ ساكن‌ شديم‌. رشديه‌ به‌ نام‌ ميرزاحسن‌ رشديه‌ است‌. آدم‌ عجيبي‌ بود. تركان‌ عثماني‌ به‌ مدارس‌ ابتدايي‌ رشديه‌ مي‌گفتند. او آنجا درس‌ خواند و به‌ ايران‌ كه‌ آمد مدرسه‌اي‌ را راه‌ انداخت‌ كه‌ به‌ نام‌ رشديه‌ معروف‌ شد و نام‌ خانوادگي‌ خودش‌ هم‌ شد. هر جا مدرسه‌ باز مي‌كرد عوام‌الناس‌ تعطيلش‌ مي‌كردند و دوباره‌ جايي‌ ديگر مدرسه‌ مي‌ساخت‌. تا اواخر عمرش‌ مدارس‌ زيادي‌ باز كرده‌ بود.
راشدمحصل‌: در بيرجند هم‌ كسي‌ به‌ نام‌ شوكت‌الملك‌ مدارسي‌ باز كرد كه‌ به‌ نام‌ شوكتيه‌ معروف‌ شده‌، پس‌، بنابه‌ گفتة‌ شما، بايد اول‌ مدرسه‌ را به‌ نام‌ رشديه‌ كرده‌، بعد خودش‌ اين‌ نام‌ را گرفته‌ باشد.
ابوالقاسمي‌: بله‌ همين‌جور است‌. نام‌ مدرسه‌ نام‌ فاميلش‌ شد. مثل‌ تدين‌ در شهر شما.

راشدمحصل‌: در بيرجند در مدرسة‌ تدين‌ درس‌ خواندم‌ كه‌ بعداً اسم‌ آن‌ را عوض‌ كردند.
چه‌ سالي‌ ديپلم‌ گرفتيد؟
ابوالقاسمي‌: خرداد سال‌ 1334ش‌ ديپلم‌ گرفتم‌ و همان‌ سال‌ هم‌ در كنكور ادبي‌ دانشگاه‌ تهران‌ قبول‌ شدم‌.
دانشكدة‌ ادبيات‌ پيش‌ از اين‌ در سه‌راه‌ ژاله‌ باغ‌ نگارستان‌ (موزة‌ فعلي‌ دانشگاه‌) بود.

شعبه‌اي‌ از دانشگاه‌ تهران‌ آنجا بود؟
ابوالقاسمي‌: نه‌، آنجا دانشسراي‌ عالي‌ بود، قبلاً «دارالمعلمين‌ عالي‌». ابتداً دانشجو براي‌ تربيت‌ دبير مي‌گرفتند كه‌ به‌ دبيرستانهايي‌ بفرستند كه‌ رشته‌هاي‌ فيزيك‌، شيمي‌، ادبيات‌ فارسي‌، تاريخ‌ و جغرافيا داشتند. اساس‌ دانشگاه‌ تهران‌ از آنجا شكل‌ گرفت‌ و دانشسرا بعداً شد دانشگاه‌ تربيت‌ معلم‌.
تا ليسانس‌ همانجا بوديم‌. وزارت‌ فرهنگ‌ تعطيلات‌ زمستاني‌ درست‌ كرده‌ بود، از اول‌ تا دهم‌ دي‌ماه‌. آن‌ سال‌ هم‌، دانشگاه‌ از وزارت‌ فرهنگ‌ ياد گرفت‌ كه‌ ده‌ روز اول‌ زمستان‌ را تعطيل‌ كند بعد از دهم‌ دي‌ماه‌ 1337ش‌ به‌ دانشگاه‌ آمديم‌. يادم‌ هست‌ كه‌ جشن‌ فارغ‌التحصيلي‌ در همين‌ دانشگاه‌ فعلي‌ برگزار شد. آن‌ موقع‌، تا قبل‌ از انقلاب‌، جشن‌ فارغ‌التحصيلي‌ هميشه‌ اول‌ مهرماه‌ بود؛ حتي‌ اگر جمعه‌ بود. قبلاً پانزدهم‌ بهمن‌ماه‌ بود كه‌ شاه‌ را تير زدند. ديگر اين‌ روز را خوش‌يمن‌ نمي‌دانستند، به‌ اول‌ مهرماه‌ منتقل‌ شد و شروع‌ سال‌ تحصيلي‌ 1337 ش‌ را در همين‌ دانشكدة‌ ادبيات‌ گرفتند.
در زمان‌ ما ليسانس‌ سه‌ساله‌ بود. رئيس‌ دانشكده‌، دكتر ] علي‌اكبر [ سياسي‌ بود، و رئيس‌ دانشگاه‌ دكتر ] منوچهر [ اقبال‌. استادان‌ ما در ليسانس‌ دكتر ] محمد [ معين‌، ] پرويز ناتل‌ [ خانلري‌، حسين‌ خطيبي‌، ذبيح‌الله‌ صفا، ] بديع‌الزمان‌ [ فروزانفر، عبدالعظيم‌ قريب‌، مدرس‌ رضوي‌ و عبدالحميد بديع‌الزماني‌ بودند.
آن‌ موقع‌ استادان‌ هفتادساله‌ بازنشسته‌ مي‌شدند مي‌توانستند دو تا پنج‌ سال‌ قراردادي‌ كار كنند؛ قريب‌ اين‌گونه‌ بود كه‌ پنج‌ سال‌ دومش‌ بود و حدود هشتاد سال‌ سن‌ داشت‌.
از همدوره‌اي‌هايم‌ هم‌ دكتر ] اسماعيل‌ [ حاكمي‌، جمال‌ ميرصادقي‌، فريدون‌ تنكابني‌، و محمد روشن‌ بودند.

راشدمحصل‌: آقاي‌ دكتر، دورة‌ شما دانشسرا و دانشگاه‌ جدا بودند؟
ابوالقاسمي‌: تا دورة‌ ما با هم‌ بودند؛ يك‌ امتحان‌ هوش‌ مي‌دادند و وارد دانشسراي‌ عالي‌ مي‌شدند. اول‌ فقط‌ دانشسراي‌ عالي‌ بود؛ بعداً كه‌ دانشجو زياد شد، از هر رشته‌اي‌ چهار پنج‌ نفر براي‌ دانشسراي‌ عالي‌ مي‌گرفتند.
راشدمحصل‌: خود من‌ هم‌ دانشسراي‌ مقدماتي‌ درس‌ خواندم‌. وقتي‌ سال‌ دوم‌ را مي‌خوانديم‌، وارد دانشسراي‌ مقدماتي‌ مي‌شديم‌؛ چون‌ از خانواده‌ مي‌توانستيم‌ مستقل‌ شويم‌ و هزينه‌اي‌ براي‌ خانواده‌ نداشت‌، به‌ همين‌ دليل‌ متقاضي‌ براي‌ آن‌ زياد بود و بعداً براي‌ معلمي‌ تربيت‌ مي‌شدند.
ــ در آن‌ زمان‌ كه‌ وارد شديد كدام‌ يك‌ از استادان‌ مثل‌ احمد بهمنيار، عباس‌ اقبال‌ و مسعود فرزاد را ديديد؟
ابوالقاسمي‌: همان‌ روز اول‌ كه‌ وارد شديم‌، آگهي‌ فوت‌ احمد بهمنيار را نوشته‌ بودند. مرحوم‌ عباس‌ اقبال‌ هم‌ رايزن‌ فرهنگي‌ در ايتاليا بود كه‌ حدود اسفندماه‌ همان‌ سال‌ فوت‌ كردند. دكتر بينا معاون‌ دانشكده‌ و دانشجويان‌ را جمع‌ كرد و با هم‌ به‌ محل‌ قبر ابوالفتوح‌ ــ شاه‌ عبدالعظيم‌ ــ براي‌ تدفين‌ ايشان‌ رفتيم‌؛ سال‌ 1334 ش‌ بود.
استاد، چه‌ واحدها و درسهايي‌ را گذرانديد؟
ابوالقاسمي‌: آن‌ موقع‌ واحد نبود، درس‌ها سالي‌ بود. تحقيق‌ در متون‌ فارسي‌ با دكتر معين‌ بود، تاريخ‌ ادبيات‌ با ذبيح‌الله‌ صفا، دستور و سبك‌شناسي‌ با حسين‌ خطيبي‌، تاريخ‌ زبان‌ با دكتر خانلري‌، تحقيق‌ در متون‌ (كه‌ سال‌ سوم‌ بود) با قريب‌، عربي‌ با مدرس‌ رضوي‌ و عبدالحميد بديع‌الزماني‌ بود.
راشدمحصل‌: متون‌ پهلوي‌ و باستاني‌ را با چه‌ كساني‌ خوانديد؟
ابوالقاسمي‌: پهلوي‌ با دكتر كيا بود؛ قبلاً آبراهاميان‌ درس‌ مي‌داد. اوستا و فارسي‌ باستان‌ را پورداوود و ] احسان‌ [ يارشاطر درس‌ مي‌دادند. يارشاطر همان‌ سال‌ به‌ امريكا رفت‌. فارسي‌ باستان‌ و اوستا را، كه‌ يك‌ درس‌ بود، پورداوود درس‌ مي‌داد. پهلوي‌ را دكتر كيا خيلي‌ خوب‌ و بادقت‌ درس‌ مي‌دادند. در ضمن‌ ] جلال‌ [ همايي‌ هم‌ معاني‌ بيان‌ درس‌ مي‌داد.
راشدمحصل‌: يادم‌ هست‌ دكتر كيا از پهلوي‌ شما و شيوة‌ آوانويسيتان‌ بسيار تعريف‌ مي‌كرد. دكتر كيا و مرحوم‌ ماهيار نوابي‌ شيوة‌ جديد را قبول‌ نداشتند و ماهيار به‌ آن‌ «شيوة‌ اهريمني‌» مي‌گفت‌ و دكتر كيا مي‌گفتند اين‌ شيوه‌ درست‌ نيست‌.
ابوالقاسمي‌: اين‌ كار ــ شيوة‌ آوانويسي‌ جديد ــ را مي‌كنيم‌، اما درست‌ نيست‌. مقايسة‌ فارسي‌ مانوي‌ با پهلوي‌ درست‌ نيست‌، چرا كه‌ فارسي‌ ميانة‌ مانوي‌ و پهلوي‌ لغات‌ و قواعدي‌ دارند كه‌ با هم‌ فرق‌ دارد و دو زبان‌ جداگانه‌اند. مثلاً در متون‌ مانوي‌ فعل‌هاي‌ آغازي‌ دورة‌ باستان‌ معني‌ لازمي‌ مي‌گيرد، در مقابل‌ غيرآغازي‌، كه‌ در پهلوي‌ نداريم‌. مثلاً xs ¦mo ¦a يعني‌ ياد گرفتن‌ و آموز z- ¦mo ¦a يعني‌ ياد دادن‌. اولي‌ آغازي‌ است‌ و دومي‌ - نشانه‌ جمع‌ در متون‌ مانوي‌ است‌ كه‌ در پهلوي‌i غيرآغازي‌. n ¦ نيست‌.
راشدمحصل‌: يك‌ حسن‌ ديگر هم‌ دارد كه‌ خط‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ زماني‌ تلفظ‌ اين‌گونه‌ بوده‌ است‌.
ابوالقاسمي‌: اينها دو گويش‌ جداگانه‌ بوده‌اند. مانويت‌ گويش‌ معمولي‌ بوده‌ و ساساني‌ حالت‌ رسمي‌ داشته‌ است‌. به‌ هرحال‌، دكتر كيا بسيار ملاحظه‌ مي‌كرد كه‌ بچه‌ها پهلوي‌ را خوب‌ ياد بگيرند. بعداً پهلوي‌ در دورة‌ ليسانس‌ اختياري‌ شد. چون‌ سخت‌ بود، كم‌ مي‌گرفتند.

تا چه‌ سالي‌ پهلوي‌ در دورة‌ ليسانس‌ اجباري‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: از سال‌ 1344 ش‌ اختياري‌ شد.

راشدمحصل‌: در دورة‌ ما ــ سال‌ 1339ش‌ ــ بود و چهار واحد مي‌خوانديم‌.
ابوالقاسمي‌: دورة‌ شما اجباري‌ بود؛ از سال‌ 1344ش‌ اختياري‌ شد.

دانشگاههاي‌ مختلف‌ هم‌ اين‌ واحد را درس‌ مي‌دادند؟
ابوالقاسمي‌: بله‌ داشتند.

راشدمحصل‌: ليسانس‌ شهادتنامه‌اي‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: نه‌ دكتري‌ شهادتنامه‌اي‌ بود. ليسانس‌ شصت‌ واحد بود. چند واحد هم‌ اختياري‌ گذاشته‌ بودند. دورة‌ دكتري‌ درس‌ اختياري‌ هم‌ داشت‌؛ شش‌ شهادتنامه‌ اختياري‌ بود.
شهادتنامه‌ چه‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: يك‌ درس‌ را مي‌خوانديم‌ و به‌ آن‌ شهادتنامه‌ مي‌گفتند؛ مثلاً سنسكريت‌ مي‌خوانديم‌ و آن‌ درس‌ شهادتنامه‌اي‌ مي‌شد براي‌ درس‌ سنسكريت‌. آن‌ موقع‌ سانسكريت‌ مي‌گفتيم‌ نه‌ سنسكريت‌.
شيوة‌ درس‌ دادن‌ زبانهاي‌ ايراني‌ باستان‌ چگونه‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: مثل‌ امروز لغات‌ را تجزيه‌ و تحليل‌ نمي‌كردند. جمله‌ها را مي‌خوانديم‌ و سپس‌ جمله‌ را معني‌ مي‌كردند. سنسكريت‌ را هم‌ ايندوشيكهر درس‌ مي‌داد كه‌ خيلي‌ خوب‌ بود.
دكتر مقدم‌ هم‌ بودند؟
ابوالقاسمي‌: زماني‌ دكتر مقدم‌ اوستا و فارسي‌ باستان‌ درس‌ مي‌داد، بعد آن‌ را به‌ پورداوود دادند. ايشان‌ «زبان‌شناسي‌ همگاني‌» مقدمات‌ زبان‌شناسي‌ را در دورة‌ ليسانس‌ درس‌ مي‌داد (كه‌ اختياري‌ بود) و در دورة‌ دكتري‌، كليات‌ زبان‌شناسي‌، و درسي‌ هم‌ به‌ نام‌ «لهجات‌ محلي‌»، كه‌ اختياري‌ بود و جزو شهادتنامه‌ بود.
راشدمحصل‌: نقد ادبي‌ و سخن‌سنجي‌ دورة‌ ليسانس‌ با چه‌ كساني‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: پيش‌ از ما فاطمه‌ سياح‌ بود، با فوت‌ ايشان‌، دكتر ] لطفعلي‌ [ صورتگر درس‌ مي‌داد و در امتحان‌ هم‌ سؤالي‌ مي‌داد كه‌ ربطي‌ به‌ درس‌ نداشت‌.
كلاس‌ آقاي‌ پورداوود چگونه‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: چون‌ دانشجو زياد بود (هم‌ ادبيات‌ فارسي‌ و هم‌ باستان‌شناسي‌) در حدود هشتاد تا نود نفر، پورداوود بيشتر خطابه‌ مي‌خواند.
راشدمحصل‌: كار پورداوود در فرهنگ‌ ايران‌ باستان‌ كار پرارزشي‌ است‌، ولي‌ او كار زباني‌ نكرده‌ است‌.
ابوالقاسمي‌: فارسي‌ باستان‌ و اوستا را ــ به‌ سبكي‌ كه‌ اكنون‌ درس‌ داده‌ مي‌شود ــ من‌ شروع‌ كردم‌. متون‌ مانوي‌ را هم‌ من‌ اين‌گونه‌ درس‌ مي‌دادم‌، متون‌ پهلوي‌ را هم‌ مهرداد بهار به‌ سبك‌ جديد درس‌ مي‌داد.
از چه‌ سالي‌؟
ابوالقاسمي‌: از سال‌ 1344ش‌. رشتة‌ زبانهاي‌ باستاني‌ از سال‌ 1343ش‌ تأسيس‌ شد، كه‌ دكتر ] محمد [ مقدم‌ راه‌اندازي‌ كرد و شامل‌ زبان‌شناسي‌ و زبانهاي‌ باستاني‌ بود. در سال‌ 1343ش‌ اجازه‌ گرفت‌ تا فوق‌ليسانس‌ و دكتري‌ ايجاد كند و از اين‌ زمان‌ از ادبيات‌ فارسي‌ جدا شد، اما به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ اول‌ ليسانس‌ باشد و بعد فوق‌ليسانس‌ و دكتري‌، اول‌ دكتري‌ را راه‌ انداخت‌.
اولين‌ دورة‌ دكتري‌ شما بوديد؟
ابوالقاسمي‌: بله‌، من‌، حميد محامدي‌، و مهرداد بهار. تا خرداد 1344ش‌ بود كه‌ شروع‌ امتحانات‌ بود؛ در اين‌ زمان‌ در دربار تيراندازي‌ شد؛ محامدي‌ با نيك‌خواه‌ ــ تيرانداز ــ رفيق‌ بود بنابراين‌ او را هم‌ گرفتند. موقع‌ امتحان‌ حاضر نبود و در زندان‌ بود. وقتي‌ برگشت‌ دكتر مقدم‌ به‌ او گفت‌ كه‌ بايد يك‌ ترم‌ اضافي‌ بماند.
دكتري‌ آزمون‌ داشت‌؟
ابوالقاسمي‌: يك‌ دوره‌ قبل‌ از ما دكتري‌ كنكور نداشت‌، درخواست‌ مي‌دادند و معدل‌ بايد بالاي‌ چهارده‌ مي‌بود؛ و قبولشان‌ مي‌كردند. من‌ و بهار امتحان‌ داديم‌. من‌ عيد آمدم‌ كه‌ دكتر مقدم‌ مرا قبول‌ كرد. يك‌ ترم‌ دوازده‌ واحدي‌ رزيدنسي‌ بود كه‌ بايستي‌ مي‌خوانديم‌. من‌ كه‌ اواخر ترم‌ آمده‌ بودم‌ چون‌ قبلاً خوانده‌ بودم‌، پذيرفته‌ شدم‌.
محامدي‌ چه‌ شد؟
ابوالقاسمي‌: بعد از دكتري‌ به‌ شيراز رفت‌ و بعداً هم‌ به‌ امريكا، و اخيراً هم‌ فوت‌ كرد.
راشدمحصل‌: شما واحدهاي‌ دكتري‌ ادبيات‌ فارسي‌ را خوانديد و بعد به‌ انگلستان‌ رفتيد. رفتن‌ به‌ انگلستان‌ چگونه‌ اتفاق‌ افتاد؟
ابوالقاسمي‌: چون‌ ليسانس‌ شاگرد اول‌ شده‌ بودم‌، دولت‌ ــ البته‌ با وقفه‌اي‌ چندساله‌ ــ ما را به‌ انگلستان‌ فرستاد. بورس‌ وزارت‌ فرهنگ‌ بودم‌.
در چه‌ سالي‌؟
ابوالقاسمي‌: سال‌ 1340ش‌ بود. به‌ مدرسة‌ مطالعات‌ شرقي‌ لندن‌ (SOAS) رفتيم‌. آن‌ موقع‌ خانم‌ ] مري‌ [ بويس‌، ] ديويد [ مكنزي‌ و ] ديويد [ بيوار بودند. مكنزي‌ فارسي‌ باستان‌ و پهلوي‌ و خانم‌ بويس‌ مانوي‌ و اوستا درس‌ مي‌داد. بيوار تاريخ‌ درس‌ مي‌داد. يك‌ پرفسور رايت‌ نامي‌ هم‌ بود كه‌ اوستا درس‌ مي‌داد. وقتي‌ وارد آنجا شديم‌، يك‌ بار با ] والتر برونو [ هنينگ‌ ــ كه‌ رئيس‌ دپارتمان‌ بود ــ جهت‌ آشنايي‌، ديداري‌ داشتيم‌. من‌ و ] احمد [ تفضلي‌ و ] بهمن‌ [ سركاراتي‌ با هم‌ بوديم‌، اما ] عبدالامير [ سليم‌، بهار، محامدي‌ و خانم‌ حاجيان‌پور قبل‌ از ما بودند. پس‌ از مدتي‌ هنينگ‌ به‌ امريكا رفت‌ و ديگر نيامد.
آن‌ موقع‌ در كمبريج‌ اين‌ رشته‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: بله‌، در كمبريج‌ ] هرولد [ بيلي‌ و ] ايليا [ گرشويچ‌ بودند.
همدوره‌اي‌هاي‌ خارجي‌ شما چه‌ كساني‌ بودند؟ گويا ] شائول‌ [ شاكد همدوره‌اي‌ شما بود؟
ابوالقاسمي‌: همدوره‌اي‌ ما نبود، در پاريس‌ بود كه‌ به‌ انگلستان‌ آمد. درس‌هايي‌ خوانده‌ بود و معلم‌ ما هم‌ بود (معلم‌ـمبصر بود)؛ هم‌ معلم‌ بود و هم‌ شاگرد. متن‌ پازند شكند گمانيك‌ ] وزار [ را با او خوانديم‌. ] رونالد [ امريك‌ هم‌ به‌ همين‌گونه‌ بود. ترم‌هاي‌ آنجا سه‌ماهه‌ بود. چون‌ مي‌خواستيم‌ امتحان‌ در زمستان‌ بدهيم‌ (عيد پاك‌) به‌ ما گفتند اگر سؤالي‌ داريد از امريك‌ بپرسيد. يكي‌ دو جلسه‌ پيش‌ او رفتيم‌ كه‌ تازه‌ از كمبريج‌ فارغ‌التحصيل‌ شده‌ بود؛ و بعد هم‌ به‌ آلمان‌ رفت‌.
شما با هم‌ به‌ ايران‌ برگشتيد؟
ابوالقاسمي‌: نه‌، بهار آنجا ماند مي‌خواست‌ با بويس‌ تز دكتري‌ بگيرد كه‌ عنوان‌ تزش‌ بود «خلقت‌ در دين‌ زردشتي‌»، كه‌ همين‌ كتاب‌ اساطيرش‌ ] پژوهشي‌ در اساطير ايران‌ [ باشد، و آنجا ماند. محامدي‌ زود برگشت‌ و دنبال‌ باز كردن‌ دورة‌ دكتري‌ بود. بعداً بهار هم‌ برگشت‌.
بهار گفته‌ بود كه‌ بويس‌ نمي‌خواسته‌ با آنها تز بگيرد و شاكد را گرفته‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: شاكد گرفته‌ بود، كه‌ رساله‌اش‌ خوب‌ نبود؛ بهار اين‌ جور گفته‌ بود. بويس‌ به‌ من‌ گفته‌ بود كه‌ رساله‌اي‌ دربارة‌ «اندرزنامه‌ها» كار كن‌، كه‌ چون‌ دوست‌ نداشتم‌ نگرفتم‌.
راشدمحصل‌: چگونه‌ رساله‌تان‌ زبان‌ آسي‌ شد؟
ابوالقاسمي‌: دكتر مقدم‌ گفت‌ چون‌ روسي‌ بلدي‌، اين‌ رساله‌ را بگير.
روسي‌ را كجا ياد گرفتيد؟
ابوالقاسمي‌: پيش‌ اسكندر ذبيحيان‌ خوانده‌ بودم‌. ايشان‌ در انجمن‌ ايران‌ و شوروي‌ درس‌ مي‌داد. اول‌ در عشق‌آباد بود كه‌ با سخت‌گيري‌هاي‌ كمونيست‌ها به‌ ايران‌ آمد. ذبيحيان‌ دبستان‌ را آنجا خوانده‌ بود و به‌ ايران‌ آمد. آدم‌ خيلي‌ خوبي‌ بود.
براي‌ كار روي‌ زبان‌ آسي‌ به‌ روسيه‌ نرفتيد؟
ابوالقاسمي‌: نه‌، آن‌ موقع‌ امكانش‌ نبود. كتابي‌ ياد گرفته‌ بودم‌.
چه‌ سالي‌ از انگلستان‌ برگشتيد؟
ابوالقاسمي‌: سال‌ 1344ش‌ بود. بهار سال‌ 1343ش‌، آمد و محامدي‌ سال‌ 1342ش‌.
محامدي‌ رساله‌اش‌ را اينجا گذراند؟
ابوالقاسمي‌: بله‌، بعد از ما گذراند. هميشه‌ در سفر بود. يك‌ ترم‌ بعد از ما فارغ‌التحصيل‌ شد. يك‌ ترم‌ مجبور شد شاگرد بهار بشود و مجبور شد درس‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ همگاني‌ را هم‌ بخواند كه‌ برايش‌ خيلي‌ سخت‌ بود و سخت‌ ناراحت‌ بود.
بعد از بازگشت‌، چه‌ درس‌هايي‌ گذرانديد؟
ابوالقاسمي‌: درجه‌اي‌ كه‌ در انگلستان‌ گرفته‌ بوديم‌ معادل‌ فارغ‌التحصيلي‌ دورة‌ دكتري‌ اينجا بود كه‌ فقط‌ بايستي‌ رساله‌ مي‌گذرانديم‌؛ هر كدام‌ دوازده‌ واحد در كنار رساله‌ به‌ اسم‌ دورة‌ رزيدنسي‌. كلاس‌ها پنج‌شنبه‌ بعد از ظهر بود يكي‌ مقدمات‌ زبان‌شناسي‌ بود، ديگر متون‌ پهلوي‌، و متون‌ اوستايي‌ و ....
استادان‌؟
ابوالقاسمي‌: دكتر مقدم‌، دكتر كيا، دكتر اختيار و دكتر ] جمال‌ [ رضايي‌؛ ولي‌ فقط‌ به‌ دكتر مقدم‌ امتحان‌ داديم‌.
چه‌ سالي‌ دفاع‌ كرديد.
ابوالقاسمي‌: سال‌ 1345ش‌.
در مراسم‌ فارغ‌التحصيلي‌ هم‌ آن‌ لباس‌ خاص‌ را پوشيديد.
ابوالقاسمي‌: من‌ نپوشيدم‌. جهانشاه‌ صالح‌ ــ كه‌ از 1342 تا 1347ش‌ رئيس‌ دانشگاه‌ بود ــ لباس‌ فارغ‌التحصيلي‌ را آورده‌ بود. تحصيل‌كردة‌ امريكا بود. هويدا بركنارش‌ كرد.
قبل‌ از دكتر شدن‌ درس‌ مي‌دادم‌. از سال‌ 1344ش‌، اوستا و متن‌هاي‌ مانوي‌ درس‌ مي‌دادم‌.
بهار در خاطراتش‌ گفته‌ كه‌ شما از طريق‌ خانلري‌ براي‌ او كار درست‌ كرديد؟
ابوالقاسمي‌: بهار در دانشگاه‌ حق‌التدريسي‌ بود. به‌ دليل‌ حزبي‌ بودن‌ استخدام‌ نشد. خوش‌كيش‌ ــ دامادشان‌ ــ پارتي‌اش‌ بود. من‌ براي‌ بنياد فرهنگ‌ با خانلري‌ صحبت‌ كردم‌. بنياد فرهنگ‌ به‌ اصطلاح‌ «اعانه‌بگير» بود كه‌ پول‌ از دولت‌ مي‌گرفت‌، اما حساب‌ پس‌ نمي‌داد. بعد از انقلاب‌ بهار به‌ بانك‌ ملي‌ برگشت‌ و بازنشستة‌ بانك‌ ملي‌ شد. وقتي‌ هم‌ كه‌ فرهنگستان‌ زبان‌ توسط‌ دكتر كيا راه‌اندازي‌ شد، هفته‌اي‌ سه‌ روز به‌ آنجا مي‌رفت‌.
راشدمحصل‌: دكتر مقدم‌ گرايش‌ زبان‌شناسي‌اش‌ بيشتر بود.
ابوالقاسمي‌: بله‌، بچه‌ها را مجبور مي‌كرد واحدهاي‌ زبان‌شناسي‌ بيشتري‌ بگيرند.
راشدمحصل‌: دو سه‌ نفر بوديم‌ كه‌ گرايش‌ به‌ زبانهاي‌ باستاني‌ داشتيم‌؛ به‌ نظر من‌ روش‌ تدريس‌ دكتر ابوالقاسمي‌ در اوستا بسيار علمي‌ بود. دكتر ] جمال‌ [ رضايي‌ هميشه‌ مي‌گفتند اگر مي‌خواهيد اوستا را خوب‌ ياد بگيريد، پيش‌ دكتر ابوالقاسمي‌ برويد.
آقاي‌ دكتر راشدمحصل‌ شما چه‌ سالي‌ وارد دانشگاه‌ شديد.
راشد محصل‌: من‌ سال‌ 1345ش‌ قبول‌ شدم‌ ولي‌ سال‌ 1346ش‌ وارد دانشگاه‌ شدم‌ به‌ اتفاق‌ دكتر سلمي‌. آقاي‌ وحيديان‌ ] كاميار [ هم‌ بود كه‌ گرايش‌ زبان‌شناسي‌ داشت‌. شايد اولين‌ دوره‌اي‌ بوديم‌ كه‌ واحدهاي‌ باستاني‌ بيشتري‌ مي‌گرفتيم‌.
آقاي‌ دكتر ابوالقاسمي‌، چه‌ سالي‌ به‌ استخدام‌ دانشگاه‌ درآمديد.

ابوالقاسمي‌: قبل‌ از دانشگاه‌ دبير بودم‌. بعد در سال‌ 1344ش‌ حق‌التدريس‌ شدم‌، به‌ همراه‌ بهار. بعد مأمور در بنياد فرهنگ‌ ايران‌ (1344ـ1347ش‌) شدم‌. در سال‌ 1347ش‌ به‌ دانشگاه‌ انتقال‌ يافتم‌.

مرحوم‌ پورداوود تا چه‌ سالي‌ بودند؟
ابوالقاسمي‌: در سال‌ 1340ش‌ بازنشسته‌ شد، خيلي‌ سنش‌ بالا بود.

استادان‌ ديگر گروه‌ چه‌ كساني‌ بودند؟
ابوالقاسمي‌: يكي‌ دكتر ] سيف‌الدين‌ [ نجم‌آبادي‌ بود كه‌ بيشتر در آلمان‌ بود. از سال‌ 1344ش‌ در رفت‌ و آمد ميان‌ ايران‌ و آلمان‌ بود. يك‌ آلماني‌ بود به‌ نام‌ كناوت‌ كه‌ رفيق‌ نجم‌آبادي‌ بود، كتابي‌ نوشته‌ بود و از ايرانيان‌ بسيار تعريف‌ كرده‌ بود. نجم‌آبادي‌ آن‌ را ترجمه‌ كرده‌ بود و هر سال‌ يك‌ ترم‌ براي‌ ترجمه‌ به‌ آنجا مي‌رفت‌.
چه‌ واحدهايي‌ درس‌ مي‌داديد؟
ابوالقاسمي‌: يشت‌ها، ونديداد، كتيبه‌هاي‌ پهلوي‌، متون‌ مانوي‌.
منابعتان‌ چه‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: ] اوستا ريدر [ رايخلت‌ و اوستا گرامر ] جكسن‌ [ بود كه‌ اولي‌ را طهوري‌ و دومي‌ را توس‌ افست‌ كرده‌ بودند.
راشدمحصل‌: در زمان‌ ما نبود و زيراكس‌ مي‌گرفتيم‌.
ابوالقاسمي‌: آن‌ موقع‌ كه‌ در انگلستان‌ بوديم‌، زيراكس‌ بود. اما در ايران‌ نبود و عكس‌ مي‌گرفتند. آن‌ زمان‌ در كتابخانة‌ مركزي‌ كتاب‌ را عكس‌ مي‌گرفتند كه‌ شش‌ ماه‌ طول‌ مي‌كشيد.
حقوقتان‌ چقدر بود؟
ابوالقاسمي‌: 2500 تومان‌، كه‌ خوب‌ بود و تأمين‌ بوديم‌. آپارتماني‌ اجاره‌ كرده‌ بوديم‌ ماهي‌ ششصد تومان‌.

راشد محصل‌: دكتر ابوالقاسمي‌ اوستا را واژه‌ به‌ واژه‌ تجزيه‌ و تحليل‌ مي‌كردند. اولين‌ بار با گرامر اوستا در كلاس‌ دكتر آشنا شديم‌. ما تك‌تك‌ واژه‌ها را كار مي‌كرديم‌. آن‌ موقع‌ كتاب‌ جكسن‌ در دسترس‌ نبود؛ جدول‌هاي‌ صرفي‌ درست‌ كرده‌ بوديم‌ و مي‌خوانديم‌. من‌ و آقاي‌ سلمي‌ اين‌ درس‌ها را بيشتر مي‌گرفتيم‌. فرهنگ‌ ايران‌ باستان‌ را نجم‌آبادي‌ درس‌ مي‌داد و تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌ باستان‌ را دكتر ابوالقاسمي‌. اين‌ درس‌ را دكتر نجم‌آبادي‌ درس‌ مي‌دادند كه‌ چون‌ به‌ آلمان‌ رفته‌ بودند، دكتر ابوالقاسمي‌ درس‌ مي‌دادند.
اولين‌ مقاله‌اي‌ كه‌ چاپ‌ كرديد؟

ابوالقاسمي‌: در مجلة‌ سخن‌ بود، دربارة‌ واژه‌سازي‌ در زبان‌ فارسي‌. سال‌ 1348ش‌ بود.

و اولين‌ كتابتان‌؟
ابوالقاسمي‌: همان‌ رسالة‌ زبان‌ آسي‌ ] دربارة‌ زبان‌ آسي‌ [ بود.

دربارة‌ بنياد فرهنگ‌ بفرماييد.
ابوالقاسمي‌: سال‌ 1343ش‌ شروع‌ شد. رسماً از فروردين‌ سال‌ 1344ش‌ بود. اولين‌ كارمندش‌ هم‌ خودم‌ بودم‌. در خيابان‌ قوام‌السلطنه‌ ساختماني‌ بود كه‌ يك‌ طبقه‌اش‌ را به‌ خانلري‌ دادند، سمت‌ راست‌ موزة‌ ملي‌؛ نصف‌ همان‌ طبقه‌ را به‌ سازمان‌ زنان‌ داده‌ بودند. در آنجا شروع‌ به‌ فيش‌برداري‌ كرديم‌، براي‌ دستور تاريخي‌ كه‌ خانلري‌ مي‌خواست‌ بنويسد. بعد از دو سه‌ ماه‌، فيش‌برداري‌ براي‌ فرهنگ‌ تاريخي‌ شروع‌ شد. به‌ تدريج‌ كتابخانه‌ گسترش‌ يافت‌. كيكاووس‌ جهانداري‌، كه‌ معاون‌ كتابخانة‌ مجلس‌ بود، رئيس‌ كتابخانه‌ شد. من‌ هم‌ مسئول‌ فيش‌برداري‌ شدم‌. تا دورة‌ ساماني‌ و غزنوي‌ را فيش‌برداري‌ كرديم‌. پس‌ از يك‌ سالي‌ ــ كه‌ جا كم‌ بود و انتشارات‌ هم‌ راه‌اندازي‌ شده‌ بود.

بودجة‌ بنياد از كجا بود؟
ابوالقاسمي‌: با يك‌ ميليون‌ تومان‌ شروع‌ كرديم‌؛ بودجه‌اش‌ را به‌ دستور فرح‌ ] پهلوي‌ [ مي‌دادند و بعداً رديف‌ بودجه‌ پيدا كرد.
بعداً خانلري‌ ساختماني‌ روبه‌روي‌ سفارت‌ شوروي‌ اجاره‌ كرد. دو طبقة‌ آنجا را اجاره‌ كرد و ] علي‌اكبر سعيدي‌ [ سيرجاني‌ هم‌ كه‌ رئيس‌ انتشارات‌ شده‌ بود، به‌ آنجا آمد. يك‌ طبقه‌اش‌ دست‌ او بود، يك‌ طبقه‌اش‌ هم‌ دست‌ فرهنگ‌ تاريخي‌، كه‌ ما بوديم‌. بعداً سعيدي‌ سيرجاني‌ به‌ ساختمان‌ روبه‌روي‌ بيمارستان‌ آريا رفت‌ و ما هم‌ به‌ جاي‌ قبلي‌ بازگشتيم‌. بعداً از آنجا به‌ بلوار كشاورز رفتيم‌. انتشارات‌ هم‌ به‌ بلوار آمد، كه‌ يك‌ طبقه‌ خانلري‌ و انتشارات‌ بودند، يك‌ طبقه‌ هم‌ ما. سال‌ 1350ش‌ سعيدي‌ سيرجاني‌ رفت‌ و معاون‌ كرماني‌اش‌ ــ ] علي‌اصغر [ بهشتي‌پور ــ مسئول‌ انتشارات‌ شد. بعدها كه‌ پژوهشكده‌ درست‌ شد، پس‌ از دو سال‌ به‌ ميدان‌ طاق‌ بستان‌ ــ نزديك‌ ميدان‌ گل‌ها ــ رفتيم‌ و پژوهشكده‌ آنجا بود كه‌ بعدها جزو دانشگاه‌ علامه‌ طباطبايي‌ شد و جاي‌ پژوهشكده‌ هم‌ شد مهدكودك‌ دانشگاه‌ علامه‌ طباطبايي‌، كه‌ آن‌ ساختمان‌ از ميان‌ رفته‌ و ورودي‌ وزارت‌ كشور شده‌ است‌.

نظارت‌ دكتر خانلري‌ چقدر بود؟
ابوالقاسمي‌: رسماً رئيس‌ ايشان‌ بودند، اما اداره‌اش‌ با من‌ بود.

چه‌ شد كه‌ پژوهشكده‌ تشكيل‌ شد؟
ابوالقاسمي‌: آن‌ موقع‌ دانشكده‌سازي‌ رواج‌ داشت‌. به‌ خانلري‌ گفتيم‌ يك‌ مدرسة‌ عالي‌ درست‌ كنيم‌، قبول‌ كرد و برنامه‌اي‌ تهيه‌ كرديم‌ و نامه‌اي‌ به‌ وزارت‌ علوم‌ نوشتيم‌ (كه‌ آن‌ زمان‌ هم‌ مثل‌ حالا اسم‌ درازي‌ داشت‌). وزارت‌ علوم‌ را هويدا درست‌ كرد و اولين‌ وزير هم‌ رهنما پسر زين‌العابدين‌ رهنما بود. پس‌ از دو سال‌ نامه‌نگاري‌ پذيرفتند كه‌ سه‌ رشته‌ باز شود: تاريخ‌ ايران‌، ادبيات‌ فارسي‌، و زبان‌هاي‌ باستاني‌، و همه‌ با درجة‌ فوق‌ليسانس‌. اسم‌ پيشنهادي‌ ما «پژوهشكدة‌ ايران‌شناسي‌» بود كه‌ وزارت‌ آن‌ را با نام‌ «پژوهشكدة‌ فرهنگ‌ ايران‌» پذيرفت‌. مسئول‌ آنجا دكتر مقدم‌ بود كه‌ اين‌ اسم‌ را خود ايشان‌ گذاشت‌. سال‌ 1350ش‌ دكتر خانلري‌ به‌ روزنامه‌ها آگهي‌ داد. حدود سيصد نفر ثبت‌نام‌ كردند. فكر مي‌كردند كه‌ جايي‌ الكي‌ است‌. اول‌ پيشنهاد دادم‌ كه‌ كمتر از سي‌ سال‌ بايد پذيرفته‌ شوند، قبول‌ نكردند. اما سال‌ بعد اين‌ كار را كردم‌. امتحان‌ هم‌ در دبيرستان‌ ولي‌الله‌ نصر، نزديكي‌هاي‌ بيمارستان‌ ميثاقيه‌، بود. در ادبيات‌ فارسي‌ پنج‌ نفر، تاريخ‌ دو نفر، و زبان‌هاي‌ باستاني‌ چهار نفر پذيرفته‌ شدند. در فارسي‌ ] تقي‌ [ پورنامداريان‌، مرحوم‌ شكري‌ و خانم‌ حقي‌ و خانم‌ مقتصد و شاهمرادي‌. در زبان‌هاي‌ باستاني‌ سه‌ نفر رها كردند و صادق‌ ناويافر دكترا گرفت‌.

چند سال‌ دانشجو گرفتند؟
ابوالقاسمي‌: از سال‌ 1350 تا 1359ش‌.
وضعيت‌ استادان‌ چگونه‌ بود.
ابوالقاسمي‌: استادان‌ حق‌التدريسي‌ بودند. استاد تمام‌وقت‌ نداشتيم‌. خود خانلري‌ بود، دكتر [ جعفر] شهيدي‌، محمد پروين‌ گنابادي‌؛ كه‌ عربي‌ درس‌ مي‌داد، ] احمدعلي‌ رجايي‌ بخارايي‌، دكتر محمدرضا شفيعي‌ كدكني‌ و بعدها پورنامداريان‌ ــ كه‌ دانشجوي‌ خوبي‌ بود ــ درس‌ مي‌دادند.

راشدمحصل‌: كمك‌هزينه‌ هم‌ مي‌داديد؟
ابوالقاسمي‌: بله‌، ماهي‌ دو هزار تومان‌ به‌ فوق‌ليسانس‌ مي‌داديم‌. استادان‌ تاريخ‌ دكتر احسان‌اشراقي‌، سرهنگ‌ جهانگير قائم‌مقامي‌ بودند و استادان‌ زبان‌هاي‌ باستاني‌، دكتر بهار، دكتر تفضلي‌، دكتر بدرالزمان ‌قريب‌ بودند، به‌ اضافه‌ خود من‌ كه‌ زياد درس‌ نمي‌دادم‌.

همزمان‌ دانشگاه‌ تهران‌ هم‌ بوديد.
ابوالقاسمي‌: بله‌، دانشگاه‌ تهران‌ دكتر مقدم‌ بود. تا وقتي‌ دكتر مقدم‌ بود همه‌ مجبور بودند درس‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ بگيرند. دانشجوياني‌ كه‌ خوب‌ بودند هميشه‌ درس‌هاي‌ باستاني‌ را انتخاب‌ مي‌كردند؛ ولي‌ بعضي‌ها مجبور بودند درس‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ را بگيرند.

دكتر نوابي‌ كي‌ به‌ تهران‌ آمدند؟
ابوالقاسمي‌: اول‌ تبريز بود، بعداً وابستة‌ فرهنگي‌ ايران‌ در پاكستان‌ شد. خانه‌اش‌ تهران‌ بود و ميان‌ تبريز و تهران‌ در رفت‌وآمد بود. پرفسور فضل‌الله‌ رضا اختيار تام‌ گرفت‌ كه‌ عدة‌ زيادي‌ را استاد كرد و نوابي‌ را هم‌ مدير گروه‌ كرد. تا سال‌ 1350ش‌ نوابي‌ مدير گروه‌ بود، و از سال‌ 1343ش‌ تا 1347ش‌ دكتر مقدم‌، كه‌ انتصابي‌ بود. شهريور 1347 تا 1352ش‌ نوابي‌ بود.

مدرك‌ دكتر نوابي‌ چه‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: دكتراي‌ ادبيات‌ فارسي‌ داشت‌ و رساله‌اش‌ كتيبة‌ بيستون‌ بود. در لندن‌، به‌ همراه‌ يارشاطر، پيش‌ هنينگ‌ درس‌ خواند كه‌ يارشاطر مدرك‌ گرفت‌، ولي‌ او نگرفت‌.
بعد از سال‌ 1352ش‌، دكتر جمال‌رضايي‌ مدير گروه‌ شد. وي‌ تا سال‌ 1353ش‌ مدير گروه‌ بود كه‌ بعد معاون‌ دانشگاه‌ شد. بعد سيف‌الدين‌ نجم‌آبادي‌ شد تا دو سال‌ قبل‌ از انقلاب‌؛ بعد دكتر هرمز ميلانيان‌ و سپس‌ خانم‌ دكتر ژاله‌ آموزگار شد تا سال‌ 1365ش‌. تا سال‌ 1370ش‌ زبان‌شناسي‌ و زبان‌هاي‌ ايران‌ باستان‌ يكي‌ بودند. از همان‌ آغاز مخالف‌ اين‌ يك‌ گروه‌ بودن‌ بوديم‌.
پژوهشكده‌ درجة‌ دكتري‌ داشت‌؟
ابوالقاسمي‌: براي‌ ادبيات‌ فارسي‌ داشت‌، اما دو رشتة‌ ديگر نداشتند.

راشدمحصل‌: عامل‌ موفقيت‌ پژوهشكده‌، جدايي‌ آن‌ از بنياد بود كه‌ در كار هم‌ دخالتي‌ نداشتند. در ضمن‌، همكاري‌ ميان‌ فرهنگستان‌ زبان‌ و پژوهشكده‌ هم‌ برقرار بود. خوبي‌ پژوهشكده‌ اين‌ بود كه‌ آدم‌هاي‌ مختلفي‌ بودند و همه‌ در كنار هم‌ كار مي‌كردند.
ابوالقاسمي‌: در ادبيات‌ فارسي‌ سيروس‌ شميسا دكتري‌ گرفت‌. مابقي‌ رساله‌شان‌ را در دانشگاه‌ تهران‌ گذراندند، مثل‌ آقايان‌ دكتر دزفوليان‌ و دكتر سعيد واعظ‌.

دكتر خانلري‌ كتاب‌ سه‌ جلدي‌ را خودشان‌ نوشته‌ بودند؟
ابوالقاسمي‌: بله‌، خودشان‌ نوشتند.

راشدمحصل‌: دكتر خانلري‌ هر كسي‌ را كه‌ اهل‌ كار بود به‌ كار مي‌گرفت‌ و زمينه‌اي‌ فراهم‌ مي‌كرد براي‌ كار، علي‌ رغم‌ اين‌ كه‌ ممكن‌ بود با او هم‌ مخالف‌ باشد، مثل‌ رجايي‌ بخارايي‌.
آقاي‌ دكتر دربارة‌ فرهنگ‌ تاريخي‌ بگوييد؟

ابوالقاسمي‌: از سال‌ 1344ش‌ فيش‌برداري‌ در بنياد شروع‌ شد. من‌ بودم‌ و محق‌ و جويا، و محمد روشن‌. قرار بود كه‌ فرهنگي‌ جامع‌ شروع‌ بشود. قبل‌ از آن‌ در ] انتشارات‌ [ فرانكلين‌، ] مجتبي‌ [ مينوي‌ و ] عبدالحسين‌ [ زرين‌كوب‌ شروع‌ كرده‌ بودند. اما مقداري‌ فيش‌ نوشته‌ بودند كه‌ رها شد. فيش‌ها را به‌ بنياد آوردند كه‌ خيلي‌ به‌ كار نمي‌آمدند. فيش‌هاي‌ ما براساس‌ متن‌ و با ارجاع‌ دقيق‌ بود. كتاب‌هاي‌ اوليه‌ را فيش‌ كرديم‌: ترجمة‌ تفسير طبري‌، تاريخ‌ بلعمي‌ و اشعار پراكندة‌ شعراي‌ قديمي‌. همة‌ لغات‌ را درمي‌آورديم‌.

دستورالعمل‌ خاصي‌ داشتيد؟ معيار نسخه‌تان‌ چه‌ بود؟ ملاك‌ انتخاب‌ متن‌ها بر چه‌ اساسي‌ بود؟
ابوالقاسمي‌: در شاهنامه‌ متكي‌ به‌ ولف‌ بوديم‌. دستورالعمل‌ داشتيم‌ و براساس‌ آن‌ عمل‌ مي‌كرديم‌. ملاك‌ انتخاب‌ قديم‌ترين‌ منابع‌ فارسي‌ بود و قرار بود دوره‌ به‌ دوره‌ پيش‌ برويم‌.

چقدر طول‌ كشيد؟
ابوالقاسمي‌: دو سال‌ فيش‌برداري‌ دورة‌ اول‌ را تمام‌ كرديم‌.

راشدمحصل‌: الا´ن‌ دكتر پورنامداريان‌ ادامه‌ مي‌دهند در پژوهشگاه‌، گويا متن‌هايي‌ را اضافه‌ كرده‌اند.
ابوالقاسمي‌: يك‌ جلدش‌ را چاپ‌ كرديم‌. براي‌ دورة‌ اول‌ يازده‌ كتاب‌ برگزيده‌ شد. تا سال‌ 1357ش‌ بود. بعد دومرتبه‌ در سال‌ 1362ش‌ شروع‌ شد كه‌ در پژوهشگاه‌ علوم‌ انساني‌ بود. از آدم‌هاي‌ قبلي‌ ديگر كسي‌ نبود. اكنون‌ هم‌ كه‌ در اختيار دكتر پورنامداريان‌ است‌.

ماموريت‌ تدريس‌ فارسي‌ در خارج‌ از كشور داشتيد؟
ابوالقاسمي‌: بله‌، از طرف‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ هلند رفتم‌. آنجا ] فيليپ‌ [ كراينبروك‌ شاگردم‌ بود. بهترين‌ فارسي‌دانان‌ مستشرق‌، روس‌ها بودند كه‌ به‌ لطف‌ توده‌اي‌ها فارسي‌ را خيلي‌ خوب‌ مي‌دانستند. ياد گرفتن‌ فارسي‌ را، نخست‌ انگليسي‌ها آغاز كردند، اما يادگيريشان‌ خيلي‌ خوب‌ نبود. يك‌ ماهي‌ هم‌ به‌ شوروي‌ رفتم‌: يك‌ هفته‌ تاجيكستان‌، يك‌ هفته‌ لنينگراد و يك‌ هفته‌ مسكو. بعد از سال‌ 1365ش‌ رئيس‌ گروه‌ شدم‌ تا سال‌ 1382ش‌ كه‌ بازنشسته‌ شدم‌.

چه‌ شد كه‌ زبان‌هاي‌ باستاني‌ دوباره‌ راه‌اندازي‌ شد؟
ابوالقاسمي‌: مخالف‌ جدي‌ نبودند، مخالفتشان‌ بيشتر فردي‌ بود. بايستي‌ توجيه‌ مي‌شدند كه‌ اين‌ رشته‌ چيست‌.

راشدمحصل‌: برنامه‌ريزي‌ گرچه‌ نقص‌هايي‌ داشت‌، اما نسبت‌ به‌ شرايط‌ خوب‌ بود و درس‌هايي‌ جديد گذاشته‌ شد.
ابوالقاسمي‌: اين‌ برنامه‌ را نخست‌ در پژوهشكده‌ اجرا كرديم‌ و برنامة‌ جديد قابل‌ مقايسه‌ با قبل‌ از انقلاب‌ نبود و خيلي‌ بهتر شده‌ بود.

راشدمحصل‌: آن‌ موقع‌ واحدهاي‌ باستاني‌ كم‌ بود ...
ابوالقاسمي‌: كم‌ نبود دكتر مقدم‌ نمي‌گذاشت‌... بعد از انقلاب‌ اول‌ فوق‌ليسانس‌ باز شد. آنهايي‌ كه‌ واحدشان‌ از قبل‌ از انقلاب‌ مانده‌ بود، در سال‌ 1363ش‌ پذيرفته‌ شدند. ما اولين‌ گروه‌ در دانشگاه‌ها بوديم‌ كه‌ دانشجو گرفتيم‌.

راشدمحصل‌: دو برنامه‌ نوشتيم‌: يكي‌ براي‌ همگاني‌ و يكي‌ براي‌ باستاني‌. باستاني‌ تصويب‌ شد، اما تصويب‌ همگاني‌ طول‌ كشيد.
ابوالقاسمي‌: براي‌ هر دو رشته‌ دانشجو گرفتيم‌.

راشدمحصل‌: يك‌ دوره‌اي‌ ليسانس‌ براي‌ اين‌ رشته‌ درست‌ كردند كه‌ ادغامي‌ از تاريخ‌ و ادبيات‌ فارسي‌ و باستان‌شناسي‌ بود.
ابوالقاسمي‌: فارغ‌التحصيل‌ ليسانس‌ اين‌ رشته‌ هيچ‌ كاري‌ نمي‌تواند بكند. آن‌ سالي‌ كه‌ ليسانس‌ باز شدن‌ دانشجو براي‌ دانشكدة‌ ادبيات‌ به‌ صورت‌ كلي‌ مي‌پذيرفتند. سال‌ اول‌ هم‌ يك‌ رشته‌ مي‌خواندند. در سال‌ دوم‌ تعيين‌ رشته‌ بود و براساس‌ معدل‌.
گروه‌ اجتماعي‌ چون‌ استخدامشان‌ خوب‌ بود دانشجويان‌ اول‌ اين‌ رشته‌ را برمي‌گزيدند و آخرينشان‌ باستان‌شناسي‌ بود. وقتي‌ اين‌ رشته‌ ليسانس‌ شد، ته‌ مانده‌هايش‌ به‌ اين‌ رشته‌ مي‌رسيد