هرمان هسه
این رمان بزرگ در دو جلد انتشار یافت. حوادث این رمان در قرن بیست و سوم میلادی میگذرد و هسه خواننده را با خود به سرزمین کمال مطلوب که به آن نام کاستالی Castalie داده، میکشاند، سرزمینی که مشتاقان عالم معنا، دور از غوغای جهان در آن سکونت دارند؛ این سرزمین نمایشی از تلفیق فلسفه غرب با عرفان شرق، زیبایی با افسون، فرمولهای دقیق علمی با ترنم موسیقی است. سرگذشت قهرمان کتاب سرگذشتی است که هسه خود آرزوی آن را در سر میپروراند. نظر هسه آن است که بشر در هیچ مرحلهای از زندگی نباید عقب بماند و پیوسته باید در دایرهای جدید نفوذ کند، همچنان که در «بازی تیلههای شیشهای» تیلهها باید پیوسته پیش بروند، زیرا سرشت توقف را نمیشناسند.
تألیفات هسه مشتمل بر دههاهزار نامه، هفتاد ملیون نسخه کتاب و نوشتههای مختلف در سرتاسر جهان است. علاوه براین، هرمان هسه با بیش از شصت نشریهٔ پیشرو همکاری میکرد. وی در سال ۱۹۴۶ میلادی به دریافت جایزه نوبل در ادبیات نایل شد. از سال ۱۹۳۲ میلادی جایزهای به نام او (Hermann-Hesse-Preis) به دیگر نویسندگان برگزیده اهدا میشود.
سفر به شرق (Die Morgenlandfahrt ۱۹۳۲)
هسه در این داستان ادراک تازهای از زندگی به دست میدهد و از عالم انسانیت پرتویی از کمال مطلوب عرضه میکند؛ که زندگی، مداوم و تولدی از نو است. بنابر گفته خود هسه سفری روحانی است نه سفری ارضی. سفر به شرق نشانی از تحول فکری نویسنده را در خود دارد؛ تحولی از فردیتگرایی به اندیشهای تودهگرا و اجتماعی.
نارسیس و گلدموند (Narziss und Goldmund ۱۹۳۰)
با این کتاب دورهٔ دیگری از خلاقیت هسه آغاز میگردد. نگرش نویسنده در این مقطع به دادههای تاریخی، معطوف شده و تشابه ملموسی از واقعیتها را به خواننده تلقین مینماید. این اثر عمیقتر از آنچه به نظر میرسد، ناظر بر زوایای تاریک روح و زندگی و پیشگامان این چالش است. او در پی یافتن راه حلی مسالمتآمیز به منظور آشتی است.
گرگ بیابان (Der Steppenwolf ۱۹۲۷)
این داستان به صورتی استعاری روح آسیب دیده مردم پس از جنگ، مردم شهرنشین و متمدن را نشان میدهد که ناگهان در وجود خود ظهور خوی حیوانی یا مردی گرگصفت را مشاهده میکنند. با انتخاب اصطلاح "گرگ بیابان" کوشش هسه بر این است که وضعیت خاص خویش را تشریح نماید وضعیت آدمی که احساس میکند از دنیا و مردم عادی خویش بریده و چون گرگی در میان برههای اجتماع بورژوازی رها شدهاست. در کتاب گرگ بیابان، هسه مجدداً قلم خود را متوجه موضوعات اجتماعی و تازهترین مسائل مطرح شده مینماید. شخصیت اصلی کتاب، «هاری هالر»، نماد مبارزه با معضلات دههٔ سوم قرن بیستم است.
سیذارتا (۱۹۲۲ Siddhartha)
هرمان هسه در این کتاب ضمن تحلیل مبانی فلسفه آسیائی(هندی)، اشتیاق خود را به یافتن روشی در جهت حل بحران جوامع بشری نشان دادهاست. داستان به گرد فرزند برهمانی دور میزند که در پی مداوا است. سیدارتا نام این جوان است که در راه رسیدن به مقصود، خود بینی و آلایش عشق شهوانی را که همانند زنجیرهای گران، مانعی بازدارنده بودند، به نرمی میگسلد و تضاد سرکش روح و زندگی را به فرایندی آشتیپذیر در نفس ریاضت کشیده خود مبدل میسازد.