بلاغت 3
صبح آه آتشين ز جگر بركشيد و گفت
دردا كه كار خراسان بر آب شد
زد نفس سر به مهر صبح مُلـَمَّع نقاب
خيمه روحانيان گشت مُعَنـْبَر طناب
ساحري را گر قواره بهر صبح آيد به كار
من زجيب مه قواره پرنيان آوردهام
بر قواره ماه سحري كرد چرخ
تا سر از خواب گردان بر كرد صبح17
در تحليل اين نمونههاي هنري و آهنگي و نيرنگي به محتواي فرهنگي آنها نيز برميخوريم «والصبح اذا تنفس» و اين بعد فرهنگي شعر فارسي است كه حامل دين، فلسفه، حكمت، اخلاق و حماسه و غيره است و در اين مقاله به عنوان نمونه پرتوافشاني آيت قرآني را در شعر فارسي اشاره ميكنيم كه هم در آهنگ دروني شعر فارسي و هم در قافيت اشعار پرتوافكن است:
آيت در قافيت : در قافيه اشعار زير از خاقاني تعابير قرآني :
لَماقـَضي، طاها، اَخْرَجَ الْمرعي، وَالنَّجم اذا هَوي، شَمْس الضُّحي، اَلشُّعرا، هُمُالسُّفَها، شَرُّالدّواب، حُسْنُ المآب ضمن القاي فرهنگ قرآني در تأمين موسيقي كلامي و پردازش قافيت اشعار اثر مستقيم نهاده است:
ـ زيد چون در خدمت احمد به ترك زن بگفت
نام باقي يافت آنك آيت ملاقضي
ـ پس از الحمد و الرّحمن و الكهف
پس از ياسين و طاسين ميم و طاها
ـ دو شاخ گيسوي او چون چهار بيخ حيات
به هر كجا كه اثر كرد اخرج المرعي
ـ آورده روزنامه دولت در آستين
مُهرش نهاده سوره والنجم اذا هوي
ـ بهر مزدوران كه محروران بدند از ماندگي
قرصه كافور كرد از قرصه شمس الضحي
ـ مرا به منزل الاّ الذين فرود آور
فرو گشاي ز من طمطراق الشُّعَرا18
ـ اگرچه هر چه عيال مَنند خصم منند
جواب ندهم الاّ انهم هم السفها19
ـ يا رب از اين حبسگاه باز رهانش كه هست
شروان شر الّبلاد خصمان شرُّالدّواب20
ـ گفت دميده است صبح منشين خاقانيا
حضرت خاقان شناس مقصد حُسنُ المآب21
ابيات ياد شده كه مشتي از خروار و اندكي از بسيار است، نشان ميدهد كه چگونه شعر فارسي حاصل تلاقي سه بعد آهنگي و فرهنگي و هنر و نيرنگي است.
تشبيه و تمثيل و استعاره در دست شاعران ابزاري بوده است كه بدان وسيله به استدلال شاعران و برهانسازي ميپرداختهاند. عنصري با استفاده از تناسي تشبيه وتمثيل ممدوح به ياقوت كه هم از سنگها هست و هم نيست و بالاتر و گرانبهاتر از آنهاست، نتيجه گرفت كه ممدوحش ازمردم است لكن مرتبتي بالاتر از مردم دارد و گفته است:
تو اي شاه اَر ز جنس مردماني
بُوَد ياقوت نيز از جنس اَحجار
و مولوي با استفاده از اين ترفند فرموده:
سيمرغ را خليفه مرغان نهادهاند
هر چند هم لباس خليفه غـُراب شد
گريزاز توسل به دلايل عادي و طبيعي و حركت به اقامه علتهاي شاعرانه موجب گرديده است كه خاقاني خوان ددان و درندگان را با كاسه سر دشمنان رنگين و الوان سازد تا اميد و نياز ددان برآورد:
خوان ددان را به كاسه سر اعدا
زآتش شمشير تو طعام برآمد22
و يا انوري گرگانِ بيابان را آرزومند سر خونريز اسيران ممدوح شمرده و پاسداري شبان را از گوسفندان واجب دانسته است:
گرگان سر خونريز اسيران تو دارند
واجب شِمُرَد حَزْم شبان پاس غنم را
و فردوسي ممدوح خويش ـ پهلوان نامدار ايران، رستم را ـ چماننده چرمه و چراننده كركس توصيف كرده است:
چماننده چرمه هنگام گرد
چراننده كركس اندر نبرد23
مطالعه و پژوهش در اين ترفندها و انگيزهها و صورتگريها و سحركاريهاي شاعرانه حديثي بس دراز دارد و اين هنرها سخنسرايان ايراني را در تاريخ ادب جهان نامدار و جاويد ساخته است.
پينوشتها :
1. رجوع شود به : خطليب دمشقي، مطّول علي التلخيص، به شرح تفتازاني، استانبول، 1330 ق، ص 4 : «والتقطتُ فرائدالفكر مِنْ مطارح الآنظار و بذلتُ الجُهد في مراجعة الفضلاء المُشار اليهم بالبنان و مُمارَسَة الكتب المصنَّفة في فنّ البيان لاسيمّا دلائلُ الأعجاز و أسرار البلاغة و نقد تناهَيْتُ في تصفحهما غاية الوُسع و الطّاقة».
2. محمد بن عمر رادوياني، ترجمان البلاغة، به كوشش احمد آتش، استانبول، 1949م.، ص 2و 3.
3. رشيدالدين وطواط، حدائق السّحر ، به كوشش عباس اقبال، تهران، كتابخانه كاوه، صفحات 15، 82، 32، 9، 42 و 87 (به ترتيب شاعران مذكور).
4. ياقوت حموي، معجم الأدباء ، ج/ 7 ص 91.
5. ابراهيم خاقاني شرواني، ديوان ، به كوشش ضياءالدين سجادي، كتابخانه زوار، ص 30.
6. آهوي كوهي در دشت چگونه دوذا
او ندارد يار بييار چگونه بوذا
ر. ك. دكتر رضازاده شفق، تاريخ ادبيات ايران ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1356، ص 41.
7. آب دريا را چو مي نتوان كشيد
پس به قدر تشنگي بايد چشيد (مثنوي مولوي)
8. بحر رَمَل مُثـَمَّن مقصور (يا محذوف)
9. ابراهيم خاقاني شرواني، همان، ص 43.
10. همان، صص 42، 156، 377.
11. سوره قيامت، آيه 29 و 30، بحر رمل مثمن مقصور.
12. در قصيدهاي با مطلع:
مرا دل پير تعليم است و من طفل زبان دانش
دم تسليم سر عشر و سر زانو دبستانش
(ديوان، ص 209)
از اين حديث پيامبر بهره گرفته است: ايّاكُمْ و خضراء الدمن.
ر.ك. جليل تجليل، اسرار البلاغه ، انتشارات دانشگاه تهران، 1347، ص 36 تا 39.
ر. ك. جليل تجليل، تحليل اشعار اسرار البلاغه ، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي، 1377، صص 27 و 28.
13. «خسرو و شيرين» نظامي، تصحيح وحيد دستگري، ص 51.
14. شاهنامه فردوسي»، تصحيح ژول مول، سازمان كتابهاي جيبي، ج/3، صص 21 و 218.
15. «آداب تعليم و تعلم در اسلام»، ترجمه سيد منحمد باقر حجتي، ص 337.
16. دانشمندان بلاغت اين تشبيه را در موضوع ملاحظه هيأت سكون در تشبيه در اين بيت «مُتـَنـَبّي» متمثل دانستهاند:
يقعي جلوس البدوي المصطلي
با ربع مجدولة لم تجدل
ر.ك. «مطوّل» تفتازاني، ص 325.
17. تنفس صبح برگرفته از تعابير قرآني است: والصبح اذا تنفس (تكويد، آيه
18) و اين موضوع در تفسير كشاف زمخشري ، اسناد مجازي شناخته شده و بيت زير
شاهد آمده است:
حتي اذا الصبح لها تنفسا
و انجاب عنها ليلها و عسعسا
(كشاف جلد 4، ص 711)
18. اشاره دارد به : والشعراءُ يتبعهم الغاوون (الشعراء، آيه 224)
19. اشاره دارد به : الا انهم هم السفهاء و لكن لايعلمون (بقره، آيه 13)
20. اشاره دارد به : ان شرالدوآب عندالله الصم البكم الذين لايعقلون (انفال، آيه 22)
21. اشاره دارد به : ذلك متاع الحيوة الدنيا و الله عنده حسن العآب (آل عمران، آيه 14)
22. جليل تجليل، «جاذبههاي شعري خاقاني و هنرهاي ادبي او» ، مشكوة، نشريه آستان قدس رضوي، شماره 6، 1362، ص 178.
23. عبدالقاهر جرجاني، اسرار البلاغه ، چاپ اسلامبول، ص 357 كه در موضوع علتسازي شاعرانه به اين بيت متنبّي تمثل جسته است:
ما به قتل اعاديه ولكن
يتـّقي اخلاف ماترجوا الذئاب
ر.ك. جليل تجليل، تحليل اشعار اسرار البلاغة ، ص 162.