نكاتي راجع به اسطوره
اسطوره
کلمه اسطوره ریشه یونانی دارد واز واژه ميتس mits گرفته شده است. و در مجموع به معنی رازانگیز است اما در اصطلاح اسطوره پدیده ای داستانی است که تجسم امیال و آرزوهای انسان بدوی در اشکال و صور انسانی و حیوانی را (و معمولا از یک فرهنگ قومی و غنی و ریشه دار) حکایت
می کند.
به عبارت دیگر اسطوره دانش انسان های اولیه نسبت به طبیعت و نسبت به خودشان است که بیشتر مبتنی بر تخیل است. به عنوان مثال چیزهایی که انسان اولیه درباره برف، باران و خورشید می گوید توجیه دانسته های آنهاست که مبتنی بر تخیل بوده است. به تعبیر دیگر اسطوره وصف اغراق آمیز یک واقعیت است مثلاًٌ کسی شیری می بیند و آن را می کشد و بعد می خواسته است آن صحنه را برای اطرافیان خود توصیف کند در وصف خود از آن صحنه آن قدر به آن شاخ و برگ می داده که سرانجام مانند کشتن یک هیولا بیان شده است . پس از او مردم دیگر تمام تجربیات خود را به صورت حوادث اغراق آمیز به آن اضافه کردند و به تدریج برخی واقعیت های تاریخی نیز به آن افزوده شده تا آنجا که می بینم پهلوانی که خیلی معمولی بوده در طول زمان تبدیل به یک اسطوره می شود. بدین سبب می توان اسطوره را تجربه نسل های مختلف دانست. مثلاً بسیاری از ابعاد شخصیت رستم از جمله اخلاق، رفتار و آداب و رسوم او بیانگر اخلاق و رفتار مردم قرن چهارم ایران است. اصولاً اسطوره ها را می توان در محورهای زیر بررسی نمود:
1. اسطوره ها معمولاً نمود و تبلور آرزوهای مردم خود هستند. به عنوان مثال انسان اولیه پرنده ای را در حال پرواز دیده است با دیدن آن دلش می خواسته که او هم پرواز کند لذا داستان پرواز کیکاووس را درست کرده است و یا اینکه با نیروهای متخاصم طبیعت در جنگ بوده و نمی توانسته است آنها را شکست دهد قالیچه حضرت سلیمان را ساخته است. انسان اولیه پیوسته می خواسته که آزاد و خودمختار باشد و برای این کار باید قوی و نیرومند باشد لذا رستم و هرکول را خلق می کند. دلش می خواسته آسیب ناپذیر باشد اسفنديار و آشیل را خلق کرده است.
2. برخی اسطوره ها ریشه کیهانی و دینی دارند. توضیح این که بسیاری از مشکلات طبیعت و پدیده های آن در آغاز برای انسان قابل حل نبوده است. بنابراین آنها را به نیروهای ماوراء الطبیعی نسبت داده است مثلاً برق و آسمان، پدیده ای بوده است که اولاً انسان در مقابل آن ضعیف بوده است. ثانیاً مطلقاً آن را نمی شناخته است لذا آن را به نیروهای ماوراء الطبیعی نسبت داده است و می پنداشته است که هر کدام از این موارد برق و رعد خدایانی دارند مثلاً زئوس را خدای رعد و برق دانسته ، بدین صورت که تازیانه او را عامل برق و صدای تازیانه و شلاق او را باعث رعد می دانسته است .یا اینکه مثلاً خورشید برای او قابل تحلیل نبوده است لذا آن را به خدایان نسبت داده است و می پنداشته که خورشید خدایی است که روز بر خدای تاریکی غلبه می کند و شب خدای تاریکی بر او غلبه می نماید همین طور باد و باران رانمي شناخته و خدای باران را در ذهن خود ساخته است. (تستر)
3. برخی از اسطوره ها ریشه در بیم و ترس مردم داشته اند. به عنوان مثال مرگ انسان را می کشد یا زلزله حیات و زندگی انسان را از بین می برد . انسان اولیه چون این نوع پدیده ها را نمی شناخته می پنداشته که هر یک از این پدیده ها خدایی هستند. به عنوان مثال مرگ را به صورت خدایی تجسم می کرده که داس به دست دارد و همین طور معتقد بوده است وقتی انسان می میرد از بین نمی رود بلکه در زیرزمین عالمی وجود دارد که مردگان به آن جا می روند و بدین سبب افسانه هادس را می سازد (خدای زیرزمین).
4. برخی از اسطوره ها رؤیاهای مردم بوده اند. اصولاً رؤیا پدیده ای است که برای انسان غیرقابل تجربه است. در واقع رؤیا خصوصیات نهفته جسمانی انسان است که به صورت رؤیا درمی آید. مناظری که در رؤیاها توصیف می شود عمدتاً پدیده های شگفت انگیز بوده اند و چیزهایی بوده اند که در عالم واقع نمی شده است آنها را دید یا انجام داد. مثل رؤیا در یک لحظه از کوه بالا رفتن .رؤیای جاهای عجیب و غریب رفتن .که اینها برای انسان اولیه با واقعیت فرقی نداشته است چون انسان اولیه رؤیا را بخشی از زندگی خود می دانسته و فکر می کرده که آنچه را در رؤیاهای خود دیده است واقعی هستند و او قهرمان آنهاست و بدین سبب آنها را آن طور که در رؤیای خود دیده تعریف کرده و بدین صورت اسطوره ساخته و انسان های بعد به آنها شاخ و برگ دادند و آنها را با مسائل واقعی آمیزش داده اند و از آمیزش بعد رؤیایی و بعد حقیقی اسطوره به وجود آمده است. مثل اسطوره پرواز کردن انسان، قالیچه سلیمان، در یک لحظه از کوه بالا رفتن.
5. برخی دیگر از اسطوره ها ناشی از عدم حل برخی مسائل طبیعی بوده اند. مسائل و عواملی که برای بشر تا آن موقع قابل حل نبوده اند مثل باد آمدن، سیل، برخورد شاخه های درخت با همدیگر که به علت عدم توجیه این امور به آنها بعد الهی و خدایی داده اند. لازم به ذکر است که بسیاری از این اسطوره ها نیز برای انسان های سازنده آنها عین واقعیت بوده است به خاطر اینکه اگر خود آنها (اسطوره ها) را نمی دیده است اما مظاهر آنها رامی دیده است و همین مظاهر سبب شده است که به آنها بعد واقعی بدهد و برای آنها خدایانی قایل شود و خدایان را در صورت انسان تجسم کند.
اصولاً انیمییسم (جان بخشی) یکی از پدیده هايی است که انسان های اولیه شدیداً با آن ارتباط داشته چون برای اکثر امور اطراف خود جان قایل بوده است. مثلاً همین صدای برخورد شاخه ها به همدیگر یا صدای برگ درختان را ناشی از قدرتی ماوراء الطبیعی می دانسته و به این سبب به آن شخصیتی الهی یا شخصیتی جاندار داده است. یا مثلاً در برهه اي از تاریخ باران را انسانی می دانسته است که می بارد در برهه ای دیگر باران را خدا می دانسته است خلاصه اینکه انسان اولیه تمام این امور را با تجربه خویش می سنجیده است و چون نمی توانسته با قدرت و تجربه خود با آنها بجنگد آنها را موجودی عجیب، شگفت و ماوراء الطبیعی می دانسته است. مثلاً در تاریخ اساطیر ایران آمده است وقتی جمشید پادشاه می شود علاوه بر انسان دیوان و پرندگان نیز به او تبریک می گویند. به علت اینکه انسان آن موقع بین خودش و دیگر موجودات فرقی نمی گذاشته است یا رویش گیاهان در فصل بهار و خشک شدن آنها را در فصل زمستان با مرگ انسان می سنجیده است و معتقد بوده است که گیاهان مانند آدمی هستند که روزی به دنیا می آیند و روزی می میرند.
6. برخی از اسطوره ها مربوط به عالم مرگ هستند .چون مرگ و عالم مرگ برای بشر اولیه غیرقابل حل و غیرقابل فهم و درک بوده است لذا برای توضیح آن بسیاری از داستان های رمزی را ساخته است مثل داستان های رمزی که در آیین میترائیسم وجود داشته است مبنی براینکه اگر کسی بخواهد به کمال برسد و روحش پاک و مزکی گردد باید از هفت مرحله عبور کند که بعداً این مقوله به صورت هفتخان در آمد یا اگر کسی بخواهد به کمال برسد او را هفت بار در دریا بیندازند و اگر هر 7 بار سالم بیرون آمد او می تواند بر تمام حیوانات غالب شود. اسم ستاره ها نیز در بعضی از مقاطع تاریخی تجسم خدایانی بوده است که بر آسمان رفته است مثل صورت بروج صور فلکی، صورت خشکسالي و...
بعضی از اسطوره ها مربوط به انسان هایی می شوند که درباره ماه و خورشید نوشته شده اند مثلاً در مانویت ماه به کشتی تشبیه شده که روح مردگان را سوار می کند و وقتی این کشتی پر از روح شد آنها را از عالم ظلمت به عالم مینو می برد و علت حالات مختلف ماه را این امر می دانسته اند.
کیفیت آفرینش نیز عمدتاً بنابر تخیل انسان ها بوده است و هر ملتی در آغاز چگونگی تکوین آفرینش را براساس تخیل خود توضیح داده است مثلاً در مصر باستان معتقد بودند که در آغاز آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و به صورت دو موجود انسانی زن و مرد به هم پیوسته بودند و بعد خدای هوا آنها را از هم جدا کرده است.
در یونان باستان اعتقاد داشته اند که اول یک توده انبوه از دود وجود داشته است و بعد تمام موجودات از آن توده انبوه درست شده اند. یا در آیین زردشتی اعتقاد داشته اند که اول اهورا مزدا امشاسپندان و ایزدان را خلق کرده و بعد به کمک آنها این جهان و سایر موجودات را آفریده است یا در هند باستان از جمله در آیین برهمایی اعتقاد داشتند (آتمن) که یک روح جزئی است باعث خلق همه موجودات از جمله برهمن شده است و ...