طبابت بوعلی سینا
درخود آزمایی درس چهارم کتاب ادبیات فارسی 3 عمومی در داستان گاو( از مجموعه عزاراران بیل) به داستان معالجه کسی که خود را گاومی پنداشت وتوسط ابوعلی سینا درمان شد (به نقل از چهار مقاله نظامی عروضی )اشاره شده است این داستان را نورالدین عبدالرحمن جامی در دوره های بعددرمنظومه سلسله الذهب این گونه به نظم کشیده است :
طبابت بوعلی سینا
بود درعهد بوعلی سینا آن به کنه اصول طب بینا
زآل بویه یکی ستوده خصا ل شد ز ماخولیا پریشان حا ل
بانگ می زدکه : کم بود در ده هیج گاوی به سان من فربه
آشپز گر پزد هریسه ز من گرددش گنج سیم کیسه ز من
زود باشید حلق من ببرید به دکان هریسه پز سپرید
صبح تا شام حال اواین بود با حریفان مقا ل او این بود
نگذشتی ز روز و شب دانگی که چو گاوان نبودی ا ش بانگی
که : به زودی به کارد یا خنجر بکشیدم که می شوم لا غر
تا به جایی رسید کاو نه غذا خوردیی از دست هیچ کس نه دوا
اهل طب راه عجز بسپردند استعانت به بوعلی بردند
گفت: سویش قدم نهید از راه مژده گویان که بامداد پگاه
می رسد بهر کشتنت به شتاب دشنه دردست خواجه قصاب
رفت ازین مژده زو گرانی ها کرد اظهار شادمانی ها
بامدادان که بوعلی برخا ست شد سوی منزلش که : گاو کجاست
آمدوخفت درمیان سرای که : منم گاو هان و هان پیش آی
بوعلی دست و پاش سخت ببست کارد بر کاردتیز کرد و نشست
برد قصا ب وار کف سویش دید هنجارپشت و پهلویش
گفت کاین گاو لاغر است هنوز مصلحت نیست کشتنش امروز
چند روزیش بر علف بندید یک زمانش گرسنه مپسندید
تاچوفربه شود برانم تیغ نبود افسوس ذبح او ودریغ
دست وپایش زبند بگشادند خوردنی هاش پیش بنهادند
هرچه دادندش از قضا و دوا همه را خورد بی خلاف و ابا
تا چوگاوان از آن شود فربه شد خود او از خیال گاوی