ترکیب‌بند  جمال‌الدین عبدالرزاق

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی (اسپهانی) از شاعران برجسته‌ سده‌ ششم هجری قمری (سلجوقی ـ خوارزمشاهی) و عصر ویرانی اصفهان -‌ به خاطر اختلافات مذهبی و سیاسی- است. شاید همین ویرانی نیز باعث می‌شود که به آذربایجان مهاجرت کند و با بزرگان عصر خویش به مشاعره، بحث و مکاتبه بپردازد.

بزرگانی چون خاقانی شروانی، انوری، ظهیر فاریابی و رشید وطواط. عبدالرزاق از نازک خیالانی است که نه تنها در طبع شعر سرآمد بوده که نقاشی‌های او نیز از نمونه های برجسته‌ زمان خود بوده است. دیوان برجای مانده از وی متشکل از بیست هزار بیت است. در تصوف و حکمت دستی داشته است که نمونه‌ روشن آن ترکیب‌بند ذیل است. شعری که به اعتراف بسیاری از ادیبان، شاعران و مورخان اهل ادب، یکی از بهترین اشعاری است که تاکنون در وصف رسول اکرم (ص) سروده شده است.

جمال‌الدین محمدبن عبدالرزاق اصفهانی یا اسپهانی شاعر سده ششم هجری بود.وی در اصفهان زاده شد اما به آذربایجان نیز سفر کرد و گویا در نقاشی نیز دست داشته و با خاقانی شروانی و انوری و ظهیر فاریابی و رشید وطواط مکاتبه و مشاعره می‌کرده‌است. او مداح حکمرانان سلجوقی و آل خُجند بود و در اصفهان می‌زیست. عبدالرزاق از شاعرانی است که از تصوف و حکمت بهره فراوان داشته است. وی پدر کمال‌الدین اصفهانی است. دیوانش نزدیک به بیست‌هزار بیت شعر است. جمال‌الدین عبدالرزاق درلطافت طبع یگانه و در فضل و هنر سرآمد بود.  جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در تاریخ 588 هجری قمری درگذشت.

در آستانه‌ میلاد پیامبر اعظم(ص)، ترکیب‌بند زیبای جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی در مدح و منقبت رسول‌الله (ص) را با هم مرور می‌کنیم:

ادامه نوشته

دهه فجر

آسيب شناسي زبان فارسي

  

دكتر علي اشرف صادقي        

اشاره: آنچه در ادامه آمده سخنرانی دکتر علی‌اشرف صادقی و مجموعهٔ اظهار نظرهای اعضای شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی در موضوع «آسیب‌شناسی زبان فارسی» است که در پی بحث‌های مربوط به این موضوع، در سیصدوهشتادوهشتمین جلسهٔ شورای فرهنگستان ایراد شد.

    صحبت امروز من دربارۀ تأثیر زبان‌ها در یکدیگر است. این مسئله نه برای قدما پوشیده بوده است و نه امروز که زبان‌شناسان توجه خاصی به این مسئله می‌کنند. هر سال که به نمایشگاه می‌روم می‌بینم کتاب‌های جدیدی دربارهٔ language contact یعنی برخورد زبان‌ها با هم، عرضه می‌شود. این مسئله از دنیای قدیم بوده و به آن توجه می‌شده. الفاظی را می‌بینیم که از زبان اکدی وارد زبان فارسی باستان شده و به زبان‌های دیگر ایرانی نیز رسیده‌است. یک نمونهٔ آن کلمهٔ آجر است که امروز آن را در فارسی به‌صورت معرّب به کار می‌بریم؛ صورت فارسی آن آگُر و آگور است و اصل آن در اکدی آگورو بوده و بعد در فارسی آگور شده. این یک نمونه است، نمونهٔ دیگر کلمه‌ای است که با دبیر ارتباط دارد که متعرضش نمی‌شوم. غرض این است که زبان‌هایی که به دلیلی از دلایل برتری داشتند و دارند، در زبان‌هایی که من فعلاً اسم آن‌ها را می‌گذارم زبان‌های زیردست، اثر می‌گذارند. این اثرگذاری به چند صورت است؛ یکی اینکه واژه وام می‌دهند. نمونهٔ آن واژه‌های زیادی است که از زبان برتر، مثلاً زبان عربی در دورهٔ اسلامی، به زبان‌های زیردست، مثلاً زبان فارسی و زبان‌های دیگر، وارد شده‌است. طبق آماری که گرفته‌اند تا قرن ششم در متون فارسی، لااقل شصت درصد واژهٔ عربی وجود دارد. طبیعی است که در زبان عموم مردم این واژه‌ها به‌مقدار شصت درصد نبوده. نویسندگان افراط کرده‌اند و واژه‌های غیرمتداول را هم در نوشته‌هایشان آورده‌اند. نوع دیگر تأثیر آن چیزی است که در زبان‌شناسی به آن loan translation می‌گویند؛ یعنی ترجمهٔ قرضی. وقتی‌که به زبان فارسی متون قرون چهارم، پنجم و ششم نگاه می‌کنیم، می‌بینیم تعبیراتی در آنجا به کار رفته‌است که عین آن‌ها در عربی وجود دارد؛ یعنی پیداست که علی‌القاعده این تعبیرات از عربی ترجمه شده‌است. مثلاً می‌بینیم که می‌گویند: «مردی بر او گذشت». این عیناً در عربی وجود دارد و بعید است که از فارسی به عربی ترجمه شده‌باشد. حال ممکن است در هنگام ترجمهٔ بعضی از متون عربی، در مورد اصطلاحات فنی مثل حسابداری، امور دیوانی و غیره، تعدادی اصطلاح از پهلوی به عربی ترجمه شده‌باشد که حتماً هم همین طور است، چون آن‌ها در زبان عربی وجود نداشته و از دفاتر و نوشته‌‌های پهلوی به مقدار زیادی استفاده شده و شاید نود، نودوپنج درصد به عربی ترجمه شده‌است؛ اما در مورد اصطلاحات معمولی، تعبیرات، معمولاً این‌ها به‌عکس بوده؛ یعنی عربی است که در زبان فارسی تأثیر گذاشته‌است. یک نمونهٔ ‌آن را عرض می‌کنم: کلمهٔ پرسیدن در زبان پهلوی با حرف اضافهٔ «ـُــ» ō به کار می‌رود که در زبان فارسی ما به معنی «به» است. این حرف اضافه به فارسی نرسیده و در گویش‌های جنوب هست و در فارسی «به» جایش را گرفته، یعنی «پرسیدن به کسی». ما نمونه‌هایی از این را هنوز در شاهنامه می‌بینیم: «به رستم بپرسید و بنواختش»، یعنی «از حال رستم پرسید». این فعل در عربی با حرف اضافهٔ «عن» به کار می‌رود، و در اینجا عربی بر فارسی تأثیر گذاشته‌است و حرف اضافهٔ «به» تبدیل به «از» شده. وقتی این فعل با «را» می‌آید و مثلاً می‌گوییم «او را پرسید»، فکر می‌کنیم «را» به‌جای «از» به کار رفته‌است. این «را» به‌جای «از» نیست. «را» دو نقش داشته‌است؛ نقش «را» در زبان فارسی امروز را عرض نمی‌کنم، منظورم فارسی قدیم است. «را» برای نشان دادن مفعول باواسطه و بی‌واسطه به کار می‌رفته و مفعول باواسطه معمولاً نشانه‌اش حرف اضافهٔ «به» است و وقتی می‌گوییم «او را پرسید» این معادل «به او پرسید» است، نه معادل «از او پرسید». این تعبیر جدیدی است که بعد از تأثیر عربی در فارسی ایجاد شده‌است. نمونه‌ها زیاد است من تصادفاً در متن علی‌نامه که آن هم متنی قدیمی است و در 482 نوشته شده‌است دیدم که پرسیدن با «بر» به کار رفته‌است؛ یعنی آنجا چون نمی‌توانسته «به» بگوید «بر» به کار برده‌است. چون «بر» در فارسی جانشین «به» است و در تعبیرات زیادی در فعل‌ها به‌جای «به»، «بر» داریم: «به او حمله کرد/ بر او حمله کرد». این را برای این عرض کردم که برسم به این مطلب که امروز، زبان انگلیسی زبان غالب و برتر است. نمی‌خواهم معنی ارزشی به آن بدهم و بگویم که این زبان، زبان برتر است و زبان‌های دیگر زبان‌های فروتر، یعنی پایین‌ترند. منظور من این است که همهٔ زبان‌ها تحت تأثیر زبان انگلیسی هستند. بعد از جنگ جهانی دوم، قبل از اینکه انگلیسی زبان دوم ما بشود، زبان دوم ما فرانسه بود. همهٔ درس‌خوانده‌های ما با زبان فرانسه آشنا بودند و طبعاً ترجمه‌هایی که می‌شد از زبان فرانسه بود و در این فرایند، فرایند ترجمه از فرانسه به فارسی، تعبیرات و اصطلاحاتی به‌صورت تحت‌اللفظی ترجمه شد که بعضی‌هایش به‌کل در زبان فارسی جا افتاده، مثلاً «برای همیشه»؛ البته همهٔ این‌ها را آقای نجفی در کتاب غلط ننویسیم مطرح کرده‌اند. امروز «برای همیشه» مفهومی دارد که با هیچ بیان دیگری یا هیچ تعبیر دیگری نمی‌شود در فارسی آن را گفت. مثلاً نمی‌شود به‌جای «برای همیشه ایران را ترک کرد»، گفت «همیشه...». آن چیزی که الآن مردم در ذهنشان است «برای همیشه» است، در مقابل pour toujours و for ever، یا اصطلاحات دوش گرفتن، حمام گرفتن. قبلاً می‌گفتیم استحمام کردن، حمام رفتن. شکل ادبی‌اش استحمام بود، اما الآن می‌گویند حمام گرفتم، دوش گرفتم. الآن چیزی به‌غیراز دوش گرفتن در ذهن فارسی‌زبان‌ها نیست و هیچ دستوری هم نمی‌تواند این اصطلاح را پس بزند و بگوید چیز دیگری به جای آن بگویید. این‌گونه تعبیرات زیاد است. مثلاً روی کسی حساب کردن. الآن همه می‌گویند «من در این مورد روی شما حساب می‌کنم». این در اصل یک تعبیر بوده‌است در زبان فرانسه compter sur، تصادفاً به انگلیسی رفته و چند معادل پیدا کرده، یکی این است: to depend on یا to rely که معنی درستش است. اما to count on یا to count upon که on هم در انگلیسی به‌جای upon به کار می‌رود که گرده‌برداری شده از compter sur ولی درستش depend و rely است. ما الآن دو تا حرف اضافه داریم، «در رابطه با» و «در ارتباط با» که این‌ها بعد از انقلاب رایج شد که ترجمهٔ in connection with انگلیسی است. آن‌قدر این دو تعبیر رایج شده‌است که به‌هیچ‌وجه نمی‌شود آن‌ها را از زبان بیرون کرد و آسیبی هم به زبان نمی‌رساند؛ اگر تعبیری در زبانی نبوده‌است و به دلیلی از دلایل، وارد زبانی شده و باعث ایجاد ارتباط بین گویندگان آن زبان شده، این هیچ آسیبی به زبان نمی‌رساند. چون اصل، امر ارتباط است. ارتباط که برقرار شود، دیگر صحبت از آسیب بیهوده است، مگر ملاحظات دیگری در کار باشد. اینکه بخواهیم اصالت زبان خودمان را و لغات و تعبیراتش را حفظ کنیم، امر دیگری است و به امر ارتباط و نقش اصلی زبان مرتبط نیست. می‌گویند ما می‌خواهیم استمرار زبانی و استمرار فرهنگی‌مان حفظ شود. این حرفِ خوبی است، ولی این تأثیرات و تأثرات اجتناب‌ناپذیر است. اگر زبان انگلیسی را نگاه کنید، می‌بینید در این پنج قرن گذشته چقدر تحول پیدا کرده‌است. تحول عظیمی کرده که امروز دیگر متن شکسپیر را انگلیسی‌زبانان نمی‌فهمند؛ بایستی به زبان روز برایش بازنویسی کنند، ولی زبان ما این‌طور نیست. به دلایل خاصی این زبان دوران تحولش را قبل از اسلام پیموده و از حالت ترکیبی به حالت تحلیلی درآمده و بعد در دورهٔ اسلامی، چون خیلی ساده شده‌بود، به‌محض اینکه در خراسان و ماوراءالنهر گویندگانی پیدا شدند و در اشعار و کتاب‌ها تثبیت کردند این زبان به سایر مناطق ایران گسترش پیدا کرد و به همین شکل، شکل فارسی دری که در خراسان داشته، معیار شد؛ به‌طوری‌که شعرای مثلاً منطقهٔ فارس مثل سعدی و حافظ که زبان روزمره‌شان، گویش دیگری بوده‌است و هشتاد درصد آن برای دری‌زبانان نامفهوم بوده، همان زبان معیار خراسان و فارسی دری را که از خراسان آمده‌بود و جاافتاده بود و بیان مطالب، مخصوصاً بیان احساسات در شعر، در آن بسیار آسان شده‌بود، همان را پذیرفتند و به کار بردند و با هنر خودشان به اوج رساندند. این یک حُسن اتفاقی است برای زبان فارسی که ما هنوز می‌توانیم شاهنامه را بخوانیم و بفهمیم.‌ اگر مقداری از لغات مشکلش را برایمان توضیح بدهند، بعضی از ساختارهای کهنه و متروک‌شده‌اش را در حاشیه شرح بدهند، همهٔ دانشجویان ما این متن و سایر متن‌های کهن را می‌فهمند.

    اما برسیم به دورهٔ صفویه، از وقتی که رفته‌رفته مظاهر تمدن جدید در ایران پیدا می‌شود و طبعاً طرز بیان می‌خواهد، از آن زمان است که می‌بینم تعبیراتی در زبان پیدا شده‌است که در متون قبلی نیست، مثلاً تعبیرات نظامی. لغاتی مثل باروت، توپ، و توپخانه پیدا شد، اصطلاحات متروک‌تری مثل زنبورک و بادلیج، و امثال این‌ها که جزو وسایل جنگی بود. ارّاده و منجنیق هم که از قبل وجود داشت. بعد همراه این اصطلاحات، اصطلاحات و ترکیبات و تعبیرات دیگری آمد: به توپ بستن، زنجیر ارّاده و امثال این‌ها که ناگزیر بوده‌است. ما امروز ناگزیر هستیم که یا علم جدید را به زبان انگلیسی بخوانیم یا آن را به زبان خودمان برگردانیم و به‌صورت ترجمه‌ای این را در دسترس دانشجویان و طالبان قرار بدهیم و در این فرایند، یعنی در فرایند ترجمه کردن علم و بقیهٔ متون، متون ادبی، خبری، تجاری، اداری و غیره، ناچار زبان ما تحت تأثیر بیان انگلیسی قرار می‌گیرد؛ همان طور که زبان فرانسه و آلمانی الآن به‌شدت تحت تأثیر زبان انگلیسی است؛ همان طور که زبان عربی به‌شدت تحت تأثیر زبان انگلیسی است و ادبا و پاکی‌گرایان عرب از اینکه چرا زبانی که الآن در کشورهای مختلف مثل مراکش و عراق و سوریه و مصر به آن تکلم می‌شود، تحت تأثیر انگلیسی به این شکل جدید درآمده، می‌نالند، ولی هرچقدر آن‌ها ناله کنند این فرایند ناگزیر است و انجام خواهد شد. افغان‌ها حرف اضافهٔ as راگرفتند و گفتند «به‌حیثِ». ‌آن‌ها ناچار بودند این را ترجمه کنند، ما هم ناچار بودیم یک جوری آن را بیان کنیم. طرز نگرش این زبان‌ها به جهان خارج، یعنی تجزیهٔ آنچه در عالم خارج می‌گذرد و دیده می‌شود و یا به تعبیر زبان‌شناسان، تجارب زبانی، در هرکدام از این زبان‌ها به شکل متفاوتی است، با این فرق که زبان‌های انگلیسی، آلمانی و روسی چون همه در اروپا هستند و قرن‌هاست که با هم دادوستد دارند، بیانشان به هم نزدیک شده، همان چیزی که الآن در انگلیسی گفته می‌شود به‌راحتی می‌شود آن را به فرانسه ترجمه کرد. گاهی اوقات تعبیری پیدا نمی‌شود و ناچار هستند گرده‌برداری کنند. زبان ما به علت اینکه از این زبان‌ها دور بوده، طرز بیانش با این زبان‌ها متفاوت بوده، جز اینکه در این صد سال طرز بیان‌ها نزدیک شده؛ یعنی همین مثال‌هایی که عرض کردم: درارتباط با، به‌عنوانِ، روی کسی حساب کردن، دوش گرفتن. این‌ها از آن طرف آمده‌است و طرز بیان ما را در زبان فارسی به آن زبان‌ها نزدیک کرده. الآن شاید ترجمه برای مترجمان ما بسیار آسان‌تر باشد تا برای مترجمان صد یا صدوپنجاه سال گذشته. آن‌ها دشواری داشتند، خیلی جاها می‌آمدند نقل به معنا می‌کردند. الآن مترجمان وقت و زمان کافی در اختیارشان نیست که فکر کنند و نقل به معنی کنند. ما در شوراهای واژه‌گزینی فرهنگستان با این مسئله روبه‌رو هستیم که اغلب می‌بینم استادان همان اصطلاح انگلیسی را به‌صورت تحت‌اللفظی ترجمه می‌کنند. غالباً ما به آن‌ها می‌گوییم بیشتر فکر بکنید و بیایید این را به فارسی بیان کنید؛ مظروف این اصطلاحات را بریزید توی ظرف زبان فارسی، ولی برای آن‌ها دشوار است و راحت‌ترین چیز این است که عین آن را برگردانند. اگر دو تا زبان بیانش به هم نزدیک باشد همان طور که گفتم کار ترجمه آسان‌تر می‌شود و کار ایجاد ارتباط هم آسان‌تر می‌شود. به نظر بنده این‌ها آسیبی برای زبان نیست.‌ آنچه مهم است و به زبان آسیب می‌رساند این است که نحو زبان آسیب‌ ببیند؛ یعنی در نتیجهٔ آموزش ناکافی، در نتیجهٔ عدم مهارت و ایجاد نشدن ملکه، سخنگویانی از اهل زبان که قلم در دست می‌گیرند، نتوانند جملات صحیح بنویسند. این مربوط است به خود ما، یعنی اشکالی است از خود ما، از تدریس زبان فارسی در دبیرستان‌ها و در دانشکده‌های ادبیات در رشتهٔ ادبیات فارسی. این دیگر مربوط به عامل خارجی نیست.‌ ما اگر کتاب‌های شُسته‌ورُفته‌ای برای تدریس زبان فارسی، برای انشانویسی، برای تمرین نثرنویسی، در اختیار دانش‌آموزانمان بگذاریم این مشکل رفع می‌شود. بایستی ساعات بیشتری را به تدریس زبان فارسی اختصاص داد والّا اگر این کار را نکنیم، کمیت ما تا ابد در زبان فارسی لنگ است و مقالاتی که برای مجلات می‌آید سردبیرها و ویراستارها باید بنشینند وقت عزیزشان را بگذارند و آن‌ها را اصلاح کنند و یا کتاب‌هایی که برای ناشران می‌رسد ناشران باید ویراستار بگیرند و آن‌ها را اصلاح کنند.

    صحبت بر سر اصطلاحات و تعبیرات جدید بود. من اینجا چند تا مثال یادداشت کردم که مربوط است به همین نزدیک کردن بیان زبان فارسی به زبان انگلیسی و قبلاً به زبان فرانسه. یک کلمه approach در زبان انگلیسی داریم که خیلی رایج است. ما هیچ کلمه‌ای برای آن نداشتیم و بالاخره مترجمان و ادبا دیدند نمی‌شود دست روی دست گذاشت که هر دفعه هرکسی این را یک طور ترجمه کند. آمدند و گفتند «رویکرد» و بعضی‌ها هم گفتند «رهیافت». هرکس الآن approach را در متن انگلیسی می‌بیند می‌گوید «رویکرد». کلمهٔ challenge که در فرانسه آن را défi می‌گویند ، غلط یا درست برایش «چالش» را انتخاب کردند: «یکی از چالش‌های ما این است». در فارسی قدیم چالش معنی دیگری دارد، ولی فعلاً به‌جای challenge به کار می‌رود و به‌محض اینکه مترجمی به challenge می‌رسد، می‌داند که این را باید به «چالش» برگردانـد. کلمهٔ tension را به «تنش» بـرمی‌گرداننـد. interaction را به «تعامل» برمی‌گردانند. «تعامل» اصطلاح جدیدی است که در معین و دهخدا اصلاً نیامده، ولی الآن آن را به کار می‌برند و همه هم آن را می‌فهمند. باید این اتفاق می‌افتاد، باید این کلمات در فارسی معادلی پیدا می‌کرد، باید از همین کلمات قدیم انتخاب می‌شد و مظروفش عوض می‌شد یا کلمه‌ای ساخته می‌شد و این مفهومی که آن کلمهٔ انگلیسی داشت در این ظرف ریخته می‌شد. یک مثال خیلی خوب قدیم‌تر کلمهٔ «مداد» به معنی مرکّب و جوهر است. وقتی‌که «مداد» پیدا شد، یعنی این شیئی‌ که از چوب است و مغزی از کربن در وسطش است، آن را مداد نامیدند. نمی‌دانم چه کسی آمد کلمهٔ «مداد» را که در قرآن هم هست ــ «اگر دریاها مداد شوند برای ثبت صفات خداوند، آن صفات تمام نمی‌شود ولی آب دریاها که مرکب شده‌است تمام می‌شود»، یا «مداد العلماء افضل من دماء الشهدا» ــ به‌جای آن به کـار برد. امروز وقتـی می‌گـوییم مـداد چیزی جز همین وسیلهٔ نوشتن به ذهنمان نمی‌آید. ناچار بودیم برای این پدیده لفظی پیدا کنیم. البته طبعاً افراط و تفریط در کارها درست نیست. ما باید نه فارسی‌گرای خیلی افراطی باشیم و نه عربی‌گرا. البته عربی‌گرایی الآن مد نیست، یعنی گرایش جامعه به فارسی‌گرایی است. به نظر من جلوی فارسی‌گرایی افراطی را بایستی گرفت. چون بی‌شک به زبان ما آسیب می‌رساند و کار بی‌معنی‌ای است و نه توجیه علمی دارد و نه دلایل دیگری می‌شود برایش پیدا کرد. یک امر وارداتی از غرب است و باید جلوی آن را گرفت. برای نگارش هم همیشه در همهٔ زبان‌ها، کتاب‌هایی هست به اسم manual of style به زبان انگلیسی که این‌ها را نویسندگان و مقاله‌نویسان می‌خوانند و بر اساس آن‌ها می‌دانند که چطور باید مقاله نوشت، به چه زبانی بایستی نوشت، چه چیزی را باید در زبان معیار به کار برد و چه چیزی را نباید به کار برد. این نوع کتاب‌ها بایستی برای نگارش در اختیار مردم قرار بگیرد، یعنی از امر و نهی بیخود به دلیل اینکه مثلاً فلان کلمه از زبان مغولی آمده، آن کلمهٔ دیگر از زبان عربی آمده، آن یکی در متون قدیم ما به کار نرفته، و یا حافظ و سعدی آن را به کار نبرده‌اند و از این‌جور مسائل بایستی پرهیز کرد. به نظر من درصد کسانی که امروزه خوب می‌نویسند، با توجه به اینکه تعداد کسانی که قلم به دست می‌گیرند و می‌نویسند بسیار زیادتر از دورهٔ قاجار و حتی دورهٔ پهلوی است، بسیار بیشتر است از کسانی که در آن دوره‌ها فارسی خوب می‌نوشتند.

    در آن دوره‌ها اکثراً فارسی‌ها خوب نبوده‌است، حتی اگر به متن سبک‌شناسی ملک‌الشعرای بهار که شاعری بسیار قوی است، نگاه کنید می‌بینید فارسی‌اش نسبت به فارسی معیار امروز ما بد است؛ فارسی خوبی نیست؛ بنابراین من خیلی نگران زبان فارسی نیستم و اصل را ایجاد ارتباط می‌دانم. پذیرفته شدن لغات خارجی را به شرطی که در آن افراط نشود و مُخل ارتباط نباشد آسیبی نمی‌بینم و حتی ورود کلمه‌هایی مثل برعلیه، تعامل، چالش و تنش را در زبان عیبی نمی‌دانم، بلکه حُسن می‌بینم. به نظر من اینکه زبان ما برای بیان مفاهیم علمی و حتی مفاهیم مرتبط با علوم انسانی‌ امروز توانا شده‌است، مقداری در نتیجهٔ تأثیر زبان‌های فرانسه و انگلیسی در زبان فارسی و مقدار زیادی هم در نتیجه تلاش مترجمان و استادان ماست.

تنظیم: شیرین عاصمی

پايان دوره ضمن خدمت

دوره ضمن خدمت ۳۲ ساعته ادبيات فارسي ۱ با اتمام كتاب پايان يافت.

رضايت همه همكاران از نحوه برگزاري اين دوره موجب دلگرمي گروه

براي انجام چنين فعاليت هايي است .

تسليت

رحلت رحلت پيامبر صلح ورحمت وسبط اكبر وامام

 ثامن ضامن را تسليت مي گوييم.